💗🍃🍃#عشقینه#خدا_تورا_به_من_داد💚#قسمت_اول﷽
زهرا:
یه مدت بود که دیگه از محیط دانشگاه به شدت خسته شده بودم با اینکه تازه سال اول دانشگاه بودم و خوب بود خیییلی بیشتر از این حرفا شوق و ذوقشو داشته باشم
اما با وجود این همه رفتار های ناشایستی که از برخی دانشجوها و برخی اساتید میدیدم انگیزه درس و دانشگاه رفته رفته کمرنگ میشدن
نمیشه گفت مشت نمونه ی خرواره
میشه گفت تر و خشک باهم میسوزن یا ازهم تأثیر میپذیرن
به هر حال اتمسفر خوبی نبود
دوستی های تو روز روشن برخی دانشجو ها خیلی آزار دهنده و چندش آور بود
وضع لباسا و ...خنده ها که دیگه نگم انگار یه محیط باز شده بود واسه مباحثه های عاشقانه کم پیش میومد مباحثه ها درسی باشه البته آدم خوبم اونجا بود اما متاسفانه کم..
برای زهرایی که هدفش از دانشگاه اومدن درس خوندن بود این محیط کوچیک و بی مزه بود
من هیچ وقت اخلاقمو فدای درس نمیکردم و میخواستم از اون محیط خودمو خلاص کنم داشتم میرفتم پیش آموزش دانشگاه تا این قضیه ی رفتنو باهاش در میون بزارم تو محوطه ی دانشگاه یه پسر به رفقاش گفت : مگه کریم ابرو خفنم تو دانشگاه ماس؟
😐منظورشو کامل متوجه شده بودم
معمولا از مشاجره،اونم با آقایون خوشم نمی یومد. حرفشو بی جواب گذاشتم
چون تا آدمی مثل اون فرق یه دختر نجیب و محجبه را با یه دختر پر قر و فر بفهمه سالیان دراز طول میکشه شاید به اندازه ی یک سده ی هجری!
😁رفتم دفتر آموزش اما متأسفانه استاد حضور نداشتن. تصمیم گرفتم یه راست برم خونه وقتی به خونه رسیدم ازتصمیمی که میخواستم بگیرم مادر و پدرمو میخواستم مطلع کنم.
زهرا:سلام علیکمات اندر احوالات
هر قدر بیرون از خونه کم حرف و جدی بودم اما توجمع خونه و بین دوستام کاملا باحال و خوش مشرب بودم.
بابا: سلام به دختر قشنگ تر از گلم
این قشنگ تر از گلو که گفت نتونستم جلوی خندمو بگیرم..
گفتم: البته جوجه تیغی ام میگه نرم تر از بچه ی من وجود نداره
بابا: چه طور؟
هیچی بابا جون...
امروز دوباره یکی از پسرای بی ادب و گستاخ دانشگاه بهم تیکه انداخت..
خندشوجمو جور کردو گفت :دختر من با حرف یه مشت الوات دلگیر نمیشه
زهرا: نه بابا جون دلگیر که نشدم فقط دلم گرفت
بابا: خب میشه کامل توضیح بدی این دو تا چه فرقی میکنن باهم
زهرا: از گستاخی اون دلم نگرفت بلکه ناراحت شدم چون دارم بین اینا درس میخونم
بابا:دخترم میدونم تحملش سخته اما بابا جون توبه اونا نگاه نکن تو به اخلاق خودت نگاه کن و به هدفت
به اینکه بین کیا هستی کاری نداره سعی کن بتونی بین اینا خوب بمونی یا رفتارات بهشون اثر گذار باشه
اون وقت هنر میکنی
تازه باباجون تو دیگه نوزده سالته شخصیتت شکل گرفته و ما مطمئنیم که رفتارای اونا بهت سرایت نمیکنه اما تو اگه رفتارت خوب باشه میتونی غیر مستقیم اونارو به جرگه ی بچه هیئتی ها بیاری چون این طرف عشق عاشقیش زمینی نیست اینو گفت که مامان اومد.
مامان : چایی برات ریختم .بخور این قدرم زبون درازی هاتو نذار این جا واسه داداشت .چه طور تا داداش بی چاره ات یه چی بهت میگه میشوری میزاریش کنار اون وقت پسرای دانشگات بهت یه چیزی میگن ،ماست تو دهنت مایع کردی ها؟
بابا: خانوم این چه حرفیه تو باید ذوق کنی دخترت نجیبه دهن به دهنِ پسرا نمیزاره
مامان: نمیگم که دهن به دهن بزاره فقط میگم این قدر جیغ جیغاشو تو خونه واسه ما نذاره
بابا: البته نا گفته نمونه باید حقتو از جامعه بگیری به جای اینکه میدون خالی کنی
زهرا: نه دیگه باباجون میخوام ترک تحصیل کنم..
اصلا هدفم مغایر شده به جای درس خوندن فقط حرص میخورم شرایطو دوست ندارم افت تحصیلی کردم چون اعصاب رفتن به چنین مکانو ندارم
بابا:تو به اونا کاری ندشته باش حواستو بده به درس خودت.
گل میتونه از گل بودن انصراف بده چون ممکنه دور و برش علف هرز دربیاد؟ نه دیگه نمیتونه توام نمیتونی از راه خانم مهندس شدن انصراف بدی هرچند آدمای نابه هنجاری پیرامونت باشن.
از حرفای بابا آرامش گرفتم اما هم چنان برای دانشگاه رفتن بی رغبت بودم.
بہ قلم
🖊"
#ز_زندے "
✨#ڪپےبدونذڪرنامنویسنده مجاز نیست
☺️