اگر مرگ نبود بیشتر کارها را میگذاشتم برای بعد. عجله نمیکردم و چون تنبلم با خیال راحت کارهایی که میخواهم انجام بدهم را بعداً انجام میدادم. بعداً به جاهایی که دوست دارم بروم، میرفتم. بعداً ورزش میکردم. بعداً کتابهایی که دوست دارم بخوانم و فیلمهایی که دوست دارم ببینم را میخواندم و میدیدم. بعداً به آنهایی که دوستشان دارم سر میزدم. بعداً خبری از دوستانی که مدتهاست از آنها بیخبرم میگرفتم بعداً بابت اشتباهاتم معذرت میخواستم و بعداً اشتباهات بقیه را میبخشیدم. بعداً میدویدم. بعداً یک شب رفقا را به یک چلوکباب عالی دعوت میکردم. بعداً سه روز لش میکردم و هیچ کاری نمیکردم. بعداً سیگار را ترک میکردم. بعداً میرفتم قله توچال. بعداً مثنوی را میخواندم. بعداً طلوع خورشید را نگاه میکردم. بعداً چند نفری یک سفر با حال میرفتیم. بعداً همه کارها را میکردم همه کارهایی که دلم میخواست را ... ولی مرگ هست.
خانوم دکتر لیزا دامور همون روانشناسی هست که برای ساخت فیلم inside out 2 مشاور کارگردان بوده.
ایشون در کتاب emotional lives of teenagers میگه یکی از راههای افزایش تابآوری نوجوانان اینه که بهشون یاد بدیم دایره لغاتشون رو در توصیف احساساتشون بسط بدند. مثلا به جای اینکه بگن استرس دارم، یک لایه برن عمیقتر و بگن ترسیدهام، یا غصه دارم، یا احساس تنهایی میکنم، یا عصبانی هستم.
چرا؟
چون این توانمندشون میکنه که ابزار مناسبتری برای مدیریت شرایط انتخاب کنند. استرس در ظاهر ممکنه یکسان باشه اما دلیل پشت اون استرس اگر برای نوجوان واضحتر باشه میتونه یه راه حلی انتخاب کنه که برای دلیل پشت استرس کارامد تر باشه.
اینه که ما به عنوان پدر و مادر وقتی نوجوان باهامون حرف میزنه به جای اینکه فوری بخواهیم راه حل بدیم برای مشکلاتش خوبه که به جاش با سئوالات خوب کمکش کنیم احساساتش رو با کلمات بیشتری توصیف کنه.