#حاج_قاسم_بیگدلی ۵۹ ساله بود که به #گردان_تخریب_لشگر_10_سیدالشهداء(ع) قدم گذاشت. در مواجه اول این کلام رو از ایشون شنیدیم که گفت : اومدم تا اسلحه کاظم جانم زمین نیفته. #شهید_کاظم_بیگدلی فرزند حاج قاسم اوایل اردیبهشت ۶۶ در #عملیات_نصر۱ به شهادت رسیده بود. اما ایشون هم خودش رو به گردان رسوند که جای کاظم خالی نباشه. طبیعی بود که رزمنده های این سن و سال رو می فرستادن تدارکات و حاج قاسم هم نه نگفت و با کمال تواضع پذیرفت. حاج قاسم پابه پای بقیه #تخریبچی_ها در رزم ها و آموزش ها شرکت میکرد و حتی مقید بود که حتما در صبحگاه ها حضور داشته باشه و نشون بده که برای عملیات اومده. اما مسوولین گردان توی چند تا ماموریت عملیات و #مین_گذاری که بقیه رفتند، حاجی رو نفرستادند و او هم چند وقت بعد تسویه کرد و از #گردان_تخریب رفت.
حاج قاسم رو دیگه ندیدم تا قبل از #عملیات_بیت المقدس_4... داشتم می رفتم برای #دیدگاه_لشگر_10 که بالای #ارتفاع_تیمورژنان بود. سربالایی سختی بود و به هن و هن افتاده بودم که دیدم یکی صدام کرد: جعفر عزیزم. سرم رو بالا آوردم و دیدم حاج قاسمه. همدیگه رو بغل کردیم و بوسیدیم و حسابی خستگی ام در رفت. به حاجی گفتم شما اینورا؟ گفت: من هم اومدم. گفتم: این دفعه هم تدارکات. گفت: نه. من کمک دوشکاچی ام. با تعجب گفتم: #کمک_دوشکاچی؟ گفت: مگه من چمه؟! ده تا مثل شما جوونها رو حریفم. لجظات شیرینی بود که با حاج قاسم گذشت. روی همدیگه رو بوسیدیم و جدا شدیم و این آخرین دیدار بود و یکی دو روز بعد #حاج_ابوالقاسم_بیگدلی پدر #شهید_کاظم_بیگدلی در روزهای اول فروردین ۶۷ در منطقه عملیاتی #شاخ_شمیران در حلبچه در سن ۶۰ سالگی به شهادت رسید.روحش شاد. 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#حاج_قاسم_بیگدلی ۵۹ ساله بود که به #گردان_تخریب_لشگر_10_سیدالشهداء(ع) قدم گذاشت. در مواجه اول این کلام رو از ایشون شنیدیم که گفت : اومدم تا اسلحه کاظم جانم زمین نیفته. #شهید_کاظم_بیگدلی فرزند حاج قاسم اوایل اردیبهشت ۶۶ در #عملیات_نصر۱ به شهادت رسیده بود. اما ایشون هم خودش رو به گردان رسوند که جای کاظم خالی نباشه. طبیعی بود که رزمنده های این سن و سال رو می فرستادن تدارکات و حاج قاسم هم نه نگفت و با کمال تواضع پذیرفت. حاج قاسم پابه پای بقیه #تخریبچی_ها در رزم ها و آموزش ها شرکت میکرد و حتی مقید بود که حتما در صبحگاه ها حضور داشته باشه و نشون بده که برای عملیات اومده. اما مسوولین گردان توی چند تا ماموریت عملیات و #مین_گذاری که بقیه رفتند، حاجی رو نفرستادند و او هم چند وقت بعد تسویه کرد و از #گردان_تخریب رفت.
حاج قاسم رو دیگه ندیدم تا قبل از #عملیات_بیت المقدس_4... داشتم می رفتم برای #دیدگاه_لشگر_10 که بالای #ارتفاع_تیمورژنان بود. سربالایی سختی بود و به هن و هن افتاده بودم که دیدم یکی صدام کرد: جعفر عزیزم. سرم رو بالا آوردم و دیدم حاج قاسمه. همدیگه رو بغل کردیم و بوسیدیم و حسابی خستگی ام در رفت. به حاجی گفتم شما اینورا؟ گفت: من هم اومدم. گفتم: این دفعه هم تدارکات. گفت: نه. من کمک دوشکاچی ام. با تعجب گفتم: #کمک_دوشکاچی؟ گفت: مگه من چمه؟! ده تا مثل شما جوونها رو حریفم. لجظات شیرینی بود که با حاج قاسم گذشت. روی همدیگه رو بوسیدیم و جدا شدیم و این آخرین دیدار بود و یکی دو روز بعد #حاج_ابوالقاسم_بیگدلی پدر #شهید_کاظم_بیگدلی در روزهای اول فروردین ۶۷ در منطقه عملیاتی #شاخ_شمیران در حلبچه در سن ۶۰ سالگی به شهادت رسید.روحش شاد. 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌿🌹 #شهید_قاسم_یار_احمد #شهادت_عملیات_بیت_المقدس_4 #فروردین_ماه_67 #دربندیخان شاخ شمیران ✍️✍️✍️ راوی: #خلیل_نقیب_زاده فردای عملیات #بیت_المقدس ۴ (منطقه دربندیخان عراق) بود اکثر ارکان #گردان_حمزه زخمی شده بودند طرفهای ظهر بود ، دیدم برادر حسین گلستانی زیر بغل #شهید _قاسم_یار_احمد رو گرفته و بزور داره میاره عقب . سریع خودم را به آنها رسوندم و کمک برادر گلستانی کردم و دو نفره قاسم را آوردیم لب دریاچه دبندیخان تا با قایق به عقب بره. یه ترکش از سمت راست خورده بود توی شکمش . ما میخواستیم به زور ببریمش عقب اما او التماس میکرد که عقب نره هی به بردار گلستانی التماس میکرد و میگفت : هیچکیس توی خط نمونده . من چیزیم نیست میتونم خط رو نگهدارم یه قایق از راه رسید و ما او را توی قایق گذاشتیم و فرستادیم عقب . قاسم رفت و برگشت و خردادماه سال 67 از منطقه شاخ شمیران پرکشید روح مطهر شهید قاسم یار احمد رو ملائک با خود بردند و جسمش در گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها قطعه 40 ردیف 95 شماره 2 مهمان خاک شد. 🌿🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌿🌹 #شهید_قاسم_یار_احمد #شهادت_عملیات_بیت_المقدس_4 #فروردین_ماه_67 #دربندیخان شاخ شمیران ✍️✍️✍️ راوی: #خلیل_نقیب_زاده فردای عملیات #بیت_المقدس ۴ (منطقه دربندیخان عراق) بود اکثر ارکان #گردان_حمزه زخمی شده بودند طرفهای ظهر بود ، دیدم برادر حسین گلستانی زیر بغل #شهید _قاسم_یار_احمد رو گرفته و بزور داره میاره عقب . سریع خودم را به آنها رسوندم و کمک برادر گلستانی کردم و دو نفره قاسم را آوردیم لب دریاچه دبندیخان تا با قایق به عقب بره. یه ترکش از سمت راست خورده بود توی شکمش . ما میخواستیم به زور ببریمش عقب اما او التماس میکرد که عقب نره هی به بردار گلستانی التماس میکرد و میگفت : هیچکیس توی خط نمونده . من چیزیم نیست میتونم خط رو نگهدارم یه قایق از راه رسید و ما او را توی قایق گذاشتیم و فرستادیم عقب . قاسم رفت و برگشت و خردادماه سال 67 از منطقه شاخ شمیران پرکشید روح مطهر شهید قاسم یار احمد رو ملائک با خود بردند و جسمش در گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها قطعه 40 ردیف 95 شماره 2 مهمان خاک شد. 🌿🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹