داستان زندگی شهدا

#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
Канал
Логотип телеграм канала داستان زندگی شهدا
@zendegishahidПродвигать
138
подписчиков
31,4 тыс.
фото
11 тыс.
видео
2,56 тыс.
ссылок
"﷽ " امروز فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست مقام معظم رهبرے❤️ به امیدِ روزی که بگویند؛خـادِمٌ الشٌـهدا به شــهدا پیوست تبادل و تبلیغ نداریم🚫 لینک ما درایتا👇 http://eitta.com/@zendegishahid
▫️عزیزم...
همیشه مرتب بودی و منظم
ولی چرا انقدر شلخته از جبهه
برگشتی ...!!!!
.
📩 #قسمتی از #وصیت_نامه #شهید فرزاد کریمی ( #سیمرغ) #شهادت : #اسفند ۱۳۶۳ #شرق #دجله :
همسرم من از تو راضی بودم و خداوند از تو راضی باشد و امیدوارم که زینب وار راه شهدا را ادامه بدهی و حجاب خودت را حفظ کن و در خط امام دوشادوش دیگر خواهران حرکت کن و صبر استقامت داشته باش و جز تقوا پیشه گان باشید همسرم 2 ماه روزه مرا سعی کنید بگیرید و همچنین نماز قضا مرا همسرم سعی کن بچه ام را طوری تربیت کن که راه پدرش را ادامه بدهد و اسلحه پدرش را بر زمین نگذارد.
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#امان_از_دل_زینب
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید

#الّلهُـمَّ‌_عَجِّــلْ‌_لِوَلِیِّکَـــ‌_الْفَـــرَج 🏴

@zendegishahid
🌹 سردار راز ۲۱ ...

سیدعلی هنگام اذان صبح به دنیا آمد، قشنگ یادمه دومین روز دی سال ۱۳۴۶ بود. برف شدیدی می‌بارید. چند سالی می‌شد که برف ندیده بودیم. بزرگ که شد روز به روز وابستگی من به سیدعلی بیشتر می‌شد، به حدی که همیشه او را با خودم همه جا می‌بردم.
دوران مدرسه نمراتش خوب بود، واسش دوچرخه خریدم و عاملی شده بود تا بچه‌های محل بیشتر دور و برش باشند.
لباس های سيدعلی را تا ۱۵ سالگي خودم می دوختم. آن زمان يقه انگليسی مد شده بود اما از من خواست تا برايش پيراهن با يقه شيخی بدوزم...

۱۵ سالگی می‌خواست بره جبهه. من مخالفت کردم، ولی با خودم گفتم امروز روز آزمایش علی و من است تا ببینم به آنچه با خدای خود عهده کرده بودم... رضایت دادم و رفت. چون طاقت دوری پسرم رو نداشتم برای علی یه دوربین خریدم تا از لحظه لحظه ی روزهای دوریمان عکاسی کند و برایم بفرستد!!!
۶ سالی تو جبهه بود. كارش اطلاعات و عمليات بود. قبل عمليات‌ها، براي شناسايی می رفت. يادم هست در يكی از شناسايی ها در خاك دشمن مجبور شده بود محاسنش را بتراشد. خيلی ناراحت بود، اما چاره‌ای نداشت.طولانی ترین جدایی من و علی بعد از پنج ماه بود‌‌. اومد خونه، برای خودش مردی شده بود، اين زمان طولانی ترين مدت جدايی من و علی بود...برادرم محمود که شهید شد دیگه طاقت دوری سیدعلی رو نداشتم.

آخرین باری که اومد منو فرستاد مشهد خودش رفت جبهه...برگشتم خبر شهادتش کل محله و شهر پیچیده بود.صبح فردای اومدنم از مشهد به سردخانه رفتم، كشوی شهيدم را كه باز كردم سيدعلی را ديدم، كاليبر 60 كار خودش را كرده بود، به قلب علی من اصابت كرده بود. بوسیدمش؛ بدنش را خودم شستم و داخل قبر گذاشتم. علی را بوسيدم و غسل دادم. گران‌ترين و زيباترين‌ آينه و شمعدان را برای سیدعلی خریدم. هنوز هم يادگار سفره عقد سيد علي‌ام، را نگه داشته‌ام.
⚘ ۲۱ ساله بودم سیدعلی بدنیا اومد...
⚘درست روز ۲۱ رمضان...
⚘۲۱ سالگی علی شهید شد
⚘ درست روز ۲۱ رمضان...
و اینگونه شد پسرم شد سردار راز ۲۱....
شادی روحش صلوات🌹

#سید_علی_دوامی
#سالروز_شهادت
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید

#رمضان_الکریم

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃

@zendegishahid
🌹 سردار راز ۲۱ ...

سیدعلی هنگام اذان صبح به دنیا آمد، قشنگ یادمه دومین روز دی سال ۱۳۴۶ بود. برف شدیدی می‌بارید. چند سالی می‌شد که برف ندیده بودیم. بزرگ که شد روز به روز وابستگی من به سیدعلی بیشتر می‌شد، به حدی که همیشه او را با خودم همه جا می‌بردم.
دوران مدرسه نمراتش خوب بود، واسش دوچرخه خریدم و عاملی شده بود تا بچه‌های محل بیشتر دور و برش باشند.
لباس های سيدعلی را تا ۱۵ سالگي خودم می دوختم. آن زمان يقه انگليسی مد شده بود اما از من خواست تا برايش پيراهن با يقه شيخی بدوزم...

۱۵ سالگی می‌خواست بره جبهه. من مخالفت کردم، ولی با خودم گفتم امروز روز آزمایش علی و من است تا ببینم به آنچه با خدای خود عهده کرده بودم... رضایت دادم و رفت. چون طاقت دوری پسرم رو نداشتم برای علی یه دوربین خریدم تا از لحظه لحظه ی روزهای دوریمان عکاسی کند و برایم بفرستد!!!
۶ سالی تو جبهه بود. كارش اطلاعات و عمليات بود. قبل عمليات‌ها، براي شناسايی می رفت. يادم هست در يكی از شناسايی ها در خاك دشمن مجبور شده بود محاسنش را بتراشد. خيلی ناراحت بود، اما چاره‌ای نداشت.طولانی ترین جدایی من و علی بعد از پنج ماه بود‌‌. اومد خونه، برای خودش مردی شده بود، اين زمان طولانی ترين مدت جدايی من و علی بود...برادرم محمود که شهید شد دیگه طاقت دوری سیدعلی رو نداشتم.

آخرین باری که اومد منو فرستاد مشهد خودش رفت جبهه...برگشتم خبر شهادتش کل محله و شهر پیچیده بود.صبح فردای اومدنم از مشهد به سردخانه رفتم، كشوی شهيدم را كه باز كردم سيدعلی را ديدم، كاليبر 60 كار خودش را كرده بود، به قلب علی من اصابت كرده بود. بوسیدمش؛ بدنش را خودم شستم و داخل قبر گذاشتم. علی را بوسيدم و غسل دادم. گران‌ترين و زيباترين‌ آينه و شمعدان را برای سیدعلی خریدم. هنوز هم يادگار سفره عقد سيد علي‌ام، را نگه داشته‌ام.
⚘ ۲۱ ساله بودم سیدعلی بدنیا اومد...
⚘درست روز ۲۱ رمضان...
⚘۲۱ سالگی علی شهید شد
⚘ درست روز ۲۱ رمضان...
و اینگونه شد پسرم شد سردار راز ۲۱....
شادی روحش صلوات🌹

#سید_علی_دوامی
#سالروز_شهادت
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید

#رمضان_الکریم

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🏴

@zendegishahid
🌹 سردار راز ۲۱ ...

سیدعلی هنگام اذان صبح به دنیا آمد، قشنگ یادمه دومین روز دی سال ۱۳۴۶ بود. برف شدیدی می‌بارید. چند سالی می‌شد که برف ندیده بودیم. بزرگ که شد روز به روز وابستگی من به سیدعلی بیشتر می‌شد، به حدی که همیشه او را با خودم همه جا می‌بردم.
دوران مدرسه نمراتش خوب بود، واسش دوچرخه خریدم و عاملی شده بود تا بچه‌های محل بیشتر دور و برش باشند.
لباس های سيدعلی را تا ۱۵ سالگي خودم می دوختم. آن زمان يقه انگليسی مد شده بود اما از من خواست تا برايش پيراهن با يقه شيخی بدوزم...

۱۵ سالگی می‌خواست بره جبهه. من مخالفت کردم، ولی با خودم گفتم امروز روز آزمایش علی و من است تا ببینم به آنچه با خدای خود عهده کرده بودم... رضایت دادم و رفت. چون طاقت دوری پسرم رو نداشتم برای علی یه دوربین خریدم تا از لحظه لحظه ی روزهای دوریمان عکاسی کند و برایم بفرستد!!!
۶ سالی تو جبهه بود. كارش اطلاعات و عمليات بود. قبل عمليات‌ها، براي شناسايی می رفت. يادم هست در يكی از شناسايی ها در خاك دشمن مجبور شده بود محاسنش را بتراشد. خيلی ناراحت بود، اما چاره‌ای نداشت.طولانی ترین جدایی من و علی بعد از پنج ماه بود‌‌. اومد خونه، برای خودش مردی شده بود، اين زمان طولانی ترين مدت جدايی من و علی بود...برادرم محمود که شهید شد دیگه طاقت دوری سیدعلی رو نداشتم.

آخرین باری که اومد منو فرستاد مشهد خودش رفت جبهه...برگشتم خبر شهادتش کل محله و شهر پیچیده بود.صبح فردای اومدنم از مشهد به سردخانه رفتم، كشوی شهيدم را كه باز كردم سيدعلی را ديدم، كاليبر 60 كار خودش را كرده بود، به قلب علی من اصابت كرده بود. بوسیدمش؛ بدنش را خودم شستم و داخل قبر گذاشتم. علی را بوسيدم و غسل دادم. گران‌ترين و زيباترين‌ آينه و شمعدان را برای سیدعلی خریدم. هنوز هم يادگار سفره عقد سيد علي‌ام، را نگه داشته‌ام.
⚘ ۲۱ ساله بودم سیدعلی بدنیا اومد...
⚘درست روز ۲۱ رمضان...
⚘۲۱ سالگی علی شهید شد
⚘ درست روز ۲۱ رمضان...
و اینگونه شد پسرم شد سردار راز ۲۱....
شادی روحش صلوات🌹

#سید_علی_دوامی
#سالروز_شهادت
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید

#رمضان_الکریم

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃

@zendegishahid
📸 #عکس_ناب

رفقا ، این فقط یک لباس نیست !!!
#جوانی_رعناست...
هیکلش را میبینی ، با غیرت ، شجاعت !
می خندد ، مادر قربان قد و بالایش می رود...
لباس دامادی پسرش همین بود...!
قول داد بود زود برگردد....
میبینی ! هنوز ایستاده است ، گوش به فرمان رهبرش...!
خالق حماسه ی اروند ،صدای شب عملیات از همین لباس به گوش می رسد ....
آری همین لباس خاکی به رنگ آسفالت ، از آب به آسمان پروازش داد ...
دست بسته ، غواص را میگویم..

#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🏴

@zendegishahid
📸 #عکس_ناب

رفقا ، این فقط یک لباس نیست !!!
#جوانی_رعناست...
هیکلش را میبینی ، با غیرت ، شجاعت !
می خندد ، مادر قربان قد و بالایش می رود...
لباس دامادی پسرش همین بود...!
قول داد بود زود برگردد....
میبینی ! هنوز ایستاده است ، گوش به فرمان رهبرش...!
خالق حماسه ی اروند ،صدای شب عملیات از همین لباس به گوش می رسد ....
آری همین لباس خاکی به رنگ آسفالت ، از آب به آسمان پروازش داد ...
دست بسته ، غواص را میگویم..

#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🏴

@zendegishahid
🌹یــڪ #نگاهت
بہ من آموخت
ڪــه در حرف زدن
#چشم_ها بیشتر از
حنجره ها می فهـمند . . .

#سلامتی_امام_زمان_عج_صلوات
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
#اللهم عجل لولیک الفرج🌸

@zendegishahid
عازم خط مقدم هستند....

بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم

رفقا دیگه از خسته نباشی و خدا قوت این چیزا گذشته...
شب بیداری و بیخوابی و شیفت های پیاپی و طولانی ...
سختیِ پوشیدن لباس های مخصوص ...
گرما و صورتهای زخمی از رد ماسک و تماشای آخرین نفس های بریده و فداکاری و شجاعت
دوری از خانه و خانواده ...!!!
مدیون توایم ای پرستار! ای پزشک!
ای همه ی پرسنل و کادر درمان! ....
حتی مدیون تو ای نیروی خدماتی و نگهبان بیمارستان که حتی هیچ کس یک بارم از شماها نگفت...

💊پ.ن: رفقا! مدافعان سلامت دیگه توان ندارن، مهمات کم دارن، خودشون یا مجروح شدند یا #شهید،
تو بیسیم فقط یک چیز ازمون خواستند !!! 📞 بچه ها تورو خدا از خونه هاتون بیرون نیایید...تورو خدا رعایت کنید....
هموطنامون یکی یکی دارن پر پر می شن ....( سپید پوشیدیم تا شماها سیاه نپوشید ...والسلام )

#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
#در_خانه_بمانیم
#ما_کرونا_را_به_مدد_الهی_شکست_میدهیم
#مدافعان_سلامت

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج

@zendegishahid
پسرها که رفتند
مادرها عجیب تنها شدند ....


پ ن : اهواز_بهشت آباد سال ۱۳۶۰
عکاس: جاوید الاثر کاظم اخوان_
مادری بر سر مزار عزیزترینش
عزاداری می کند!


#هفت_تپه_گمنام🌷
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید


@zendegishahid
پسرها که رفتند
مادرها عجیب تنها شدند ....


پ ن : اهواز_بهشت آباد سال ۱۳۶۰
عکاس: جاوید الاثر کاظم اخوان_
مادری بر سر مزار عزیزترینش
عزاداری می کند!


#هفت_تپه_گمنام
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید

@zendegishahid
#شهید_محمد_جهان_آرا:

از روزے ڪه جنگ آغاز شد
تا لحظـــہ ای ڪه خرمشهر
سقوط ڪرد یڪ ماه بطور
مداوم ڪربلا را میدیدم.

#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
@zendegishahid
ُ
تمام
من
شدے!

💢شهید حسین مسافر در حال بوسه بر پیشانی شهید مهدی ابراهیمی.

#سه_راهی_شهادت_ڪربلای_پنج
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید

@zendegishahid