داستان زندگی شهدا

#شیر
Channel
Logo of the Telegram channel داستان زندگی شهدا
@zendegishahidPromote
138
subscribers
31.4K
photos
11K
videos
2.56K
links
"﷽ " امروز فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست مقام معظم رهبرے❤️ به امیدِ روزی که بگویند؛خـادِمٌ الشٌـهدا به شــهدا پیوست تبادل و تبلیغ نداریم🚫 لینک ما درایتا👇 http://eitta.com/@zendegishahid
#شیر_صحرا

سرلشکر_شهید #حسن_آبشناسان

فرمانده‌ای که صدام شخصا برای سرش جایزه تعیین کرد
وی فقط با ۸نفر کلاه سبز در دشت عباس کاری کردکه رادیو عراق اعلام کردیک لشکر از نیروهای ایرانی دردشت عباس مستقر شده است
درسال ۱۳۳۵ واردارتش شد،سریعا به نیروهای ویژه پیوست
فارغ التحصیل اولین دوره رنجری در ایران بود
دوره سخت چتربازی و تکاوری رادر اسکاتلند گذراند
دراسکاتلند در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتش‌های جهان،اول شد
وی اولین کسی بود که دردفاع مقدس، نیروهای عراقی را به اسارت گرفت
طی نامه‌ای به صدام اورا به نبرددر دشت عباس فراخواند،صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال عبدالحمید،به دشت عباس فرستاد،عبدالحمید کسی بود که در اسکاتلند ازوی شکست خورده وهفتم شده بود.پس از نبردی طولانی،عراقیها شکست خورده و او شخصا ژنرال عبدالحمیدرا به اسارت میگیرد
فرماندهی قرارگاه حمزه و لشکر۲۳ نیروهای ویژه درسوابق اوست بخاطر رشادتش درجنگ به اولقب #شیرصحرا دادند
وی درعملیات قادر درمنطقه سرسول بر اثراصابت ترکش توپ به شهادت رسید
این‌گوشه‌ای ازرشادت بزرگمردی بودکه کمتراورامیشناسند
#رمضان_الکریم
#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃
@zendegishahid
#یا_امیر_المؤمنین_ع


#افطار امروز،طعم دیگرے دارد!
حتے ڪاسہ ے #شیرِ گوشہ ے سفره،
#روضہ_خوانے میڪند...😭

باور ڪن ڪه خدا هم
#بغض دارد امشب...

#لحظات_سبز_افطار
#التماس_دعا


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌#رمضان_الکریم

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃

@zendegishahid
#شیر_صحرا

سرلشکر_شهید #حسن_آبشناسان

فرمانده‌ای که صدام شخصا برای سرش جایزه تعیین کرد
وی فقط با ۸نفر کلاه سبز در دشت عباس کاری کردکه رادیو عراق اعلام کردیک لشکر از نیروهای ایرانی دردشت عباس مستقر شده است
درسال ۱۳۳۵ واردارتش شد،سریعا به نیروهای ویژه پیوست
فارغ التحصیل اولین دوره رنجری در ایران بود
دوره سخت چتربازی و تکاوری رادر اسکاتلند گذراند
دراسکاتلند در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتش‌های جهان،اول شد
وی اولین کسی بود که دردفاع مقدس، نیروهای عراقی را به اسارت گرفت
طی نامه‌ای به صدام اورا به نبرددر دشت عباس فراخواند،صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال عبدالحمید،به دشت عباس فرستاد،عبدالحمید کسی بود که در اسکاتلند ازوی شکست خورده وهفتم شده بود.پس از نبردی طولانی،عراقیها شکست خورده و او شخصا ژنرال عبدالحمیدرا به اسارت میگیرد
فرماندهی قرارگاه حمزه و لشکر۲۳ نیروهای ویژه درسوابق اوست بخاطر رشادتش درجنگ به اولقب #شیرصحرا دادند
وی درعملیات قادر درمنطقه سرسول بر اثراصابت ترکش توپ به شهادت رسید
این‌گوشه‌ای ازرشادت بزرگمردی بودکه کمتراورامیشناسند
#رمضان_الکریم
#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃
@zendegishahid
༻‌🦋🦋༺‌

#سلام_بر_ابراهیم

💢سال ۱۳۵۴ بود. من با یکی از دختران محله، مخفیانه دوست شدم. آن زمان حدود هفده سال داشتم. در یک ساعت خلوت، داشتم توی کوچه با همان دختر حرف می‌زدم. محو صحبت بودم و به اطراف و پیرامون خودم توجه نداشتم. یکباره دیدم که ابراهیم از سر کوچه به سمت ما می‌آید!

🔸رنگ از چهره‌ام پرید، دیگر کار از کار گذشته بود. او متوجه ما شد. من آمدم کنار دیوار و در فاصله‌ی یک متری کنار آن دختر ایستادم. ابراهیم همان‌طور که از جلوی ما عبور می‌کرد، در حالی که سرش پایین بود سلام کرد. جواب سلام را دادم و دیگر چیزی نگفتم. رنگ صورتم پریده بود. ابراهیم توقف نکرد. هیچ حرفی نزد و آرام از کوچه عبور کرد. نمی‌دانید چه استرسی به من وارد شد. اگر توی همان کوچه همان‌جا مرا می‌زد، این قدر ناراحت نمی‌شدم.

🤯 اگر پدر و مادرم می‌فهمیدند، اینقدر نگرانی نداشتم که ابراهیم ماجرای ارتباط ما را فهمید. او بهترین دوست من بود. شب و روز با او بودم. او استاد کشتی و والیبال من بود. او مرا به جمع والیبالیست‌ها کشاند. من هرچه اعتبار داشتم به خاطر او بود آن شب خواب نداشتم. فردا اگر ابراهیم من را ببیند چه می‌گوید؟ اگر مرا در میان بچه‌ها تحویل نگیرد؟ این افکار داشت مرا دیوانه می‌کرد. آن شب خیلی طولانی شد.

🏡صبح که شد اولین جایی که رفتم منزل ابراهیم بود. در زدم. آمد دم در و مثل همیشه سلام و علیک گرمی داشت. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده! من سکوت کردم. ابراهیم هم چیزی نگفت. چند دقیقه‌ای گذشت. بغض گلویم را گرفت. گفتم: داش ابرام یه چیزی بگو. اصلا ً‌بزن توی صورتم، فحش بده. به من بگو بدبخت، این همه نصیحت کردم و ... ابراهیم انگار که چیزی ندیده و نشنیده گفت: «از چی داری حرف می‌زنی؟» گفتم: دیروز مگه ندیدی که من با دوست دخترم.

🔻پرید تو حرفم و گفت: «این حرفا چیه، من چرا باید سرت داد بزنم. تو شاید تصمیم داری با اون دختر ازدواج کنی. من که نباید مانع بشم.» بعد مکثی کرد و گفت: «شما هنوز همون دوست خوب ما هستی.» خیره شدم به صورتش بعد خداحافظی کردم و برگشتم.

💬 خیلی فکر کردم. این برخورد ابراهیم خیلی درس داشت. اون روز ساعت‌ها فکر کردم. شب بود که تصمیم خودم را گرفتم. یک راست رفتم سراغ اون دختر و گفتم: ببین دختر خانم، اکثر پسر‌هایی که با یه دختر رفیق می‌شن، قصدشون ازدواج نیست. اون‌ها افکار شیطانی دارن. عاقبت خوبی برای اون دختر ایجاد نمی‌شه. بعد چند نفر را مثال زدم و گفتم: این‌ها زندگیشون تباه شد.

بعد گفتم: تو هم اگه می‌خوای در آینده، زندگی خوبی داشته باشی، دنبال این مسائل نرو. کسی که هر روز با یه پسر باشه در آینده و در زندگی مشترک مشکل پیدا می‌کنه بعد هم خداحافظی کردم و گفتم: شتر دیدی ندیدی. ما برای همیشه رفتیم.

🌀یک راست رفتم سراغ ابراهیم و کل ماجرا را برایش تعریف کردم. گفتم: من با این دختر می‌تونستم همه‌گونه ارتباط داشته باشم، اما رفتم و این حرف‌ها را بهش گفتم و برای همیشه خداحافظی کردم. انشاء‌الله تا وقتی که خدا کمک کنه دنبال این مسائل نمی‌رم.

🤲ابراهیم سکوتش را شکست و گفت: «برو دعایش را به پدر و مادرت بکن. اگر شیر پاک مادرت و لقمه حلال پدرت نبود، مطمئن باش این کار را نمی‌کردی.»

#شیر_مادر_نان_پدر_حلالت_آقا_ابراهیم💐



‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸

@zendegishahid
.
وقتی نگاه چپ به وطن شد
دختران ما هم مردانه ایستادند،
خاکی شدند ، حالا عده ای برای
پست و مقام به فکر آب بازی
دختران این سرزمین افتادند
و شد شعار قبل انتخاباتشان...
.
#انتخابات_۱۴۰۰
#آب_بازی
#خاکی_ها
#شیر_زن
#ایران
#دختران_سرزمینم

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸

@zendegishahid
#یا_امیر_المؤمنین_ع


#افطار امروز،طعم دیگرے دارد!
حتے ڪاسہ ے #شیرِ گوشہ ے سفره،
#روضہ_خوانے میڪند...😭

باور ڪن ڪه خدا هم
#بغض دارد امشب...

#لحظات_سبز_افطار
#التماس_دعا


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸

@zendegishahid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#علی‌اکبرهای_خمینی:

🌹اصطلاح شیر زن رو خیلی شنیدید نه ؟
از جیگر گوشه گذشتن میدونین چه سخته؟ نمی‌دونم چی بگم...
زبون بعضی وقتا بند میاد...
انگشت ها یاری گرفتن قلم و نوشتن نمی‌کنند...
چشم هم می‌بیند هم نمی بیند...
گوش ها حرفهایی را می شنود که گویی از دهان فرشته ها بیرون می آید...
.
🌹 دوتا پسرش شهید شدن، میگه سه تا پسر دیگه هم دارما، پنج تاشونو واسه پنج تن کنار گذاشتم، هم اکبرم و هم اصغرم رو خودم کفن کردم و گذاشتم تو قبر به همون خدایی که جون به تن هممون کرده....
.
#مادر
#شیر_زن
#اسلام
#قرآن
#علی_اکبر_های_خمینی
#ام_البنین_های_تاریخ
🕊همیشه دوستت دارم ای شهید

#اللهم عجل لولیک الفرج🌸

@zendegishahid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #ڪلیپ

#شیر_روز_و_زاهدشب
‌‌
●مجموعه کلیپ #روایت_سلیمانی برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج قاسم سلیمانی

#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌷
#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
نـاجے غـرب و فـاتـح گردنـه‌ها و ارتفاعات آریـا، بازےدراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابـوذر بود؛

او غـیـر ممـکن‌ ها را ممکـن سـاخـت ...
کسی بود که وقتی خبر شهادتش را به امام دادند، امـام در مـورد وی فـرمـود:
"او آمــرزیـده‌ اسـت ..."

#سرلشکر_شهید_عـلے‌اکـبـر_شــیــرودی
#فرمـانده_خلبانان_هوانیـروز
#مالک_اشتر_جبهـه_های_نبرد
#شیر_بیشه_شیرود
#ناجے_غرب

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج

@zendegishahid
#خاطرات
@zendegishahid

ویژه شهادت #امام_حسن_عسکری «علیه السلام»

در شب شهادت امام حسن عسکری «ع» با شهید بزرگوار کربلایی مهدی نوروزی در جوار حرم مبارک آقا خدمت می کردیم که یکباره تکفیری ها حرم مبارک را به خمپاره بستند،

در این لحظه بود که دیدم شهید مهدی به شدت غضبناک شد و مثل مرغ سر کنده پروبال میزد که اقدامی کند ولی خب متأسفانه بزدلان داعشی از فاصله دور اقدام به این کار می کردند و امکانش نبود که به آن ها دسترسی داشته باشیم و همانجا بود که مهدی قسم خورد ضربه مهلکی بهشان وارد کند که این مهم بعد از چند روز محقق شد
شجاعت و دليری‌های مثال‌زدنی مهدی، دليلی شد تا او را با نام شير سامرا بشناسند. در عمليات‌هايی كه در سامرا و نواحی آن انجام می‌شد، هر‌جا بچه‌ها تحت فشار قرار می‌گرفتند و به تنگنا می‌رسيدند، از مهدی می‌خواستند تا با نيروهايش به كمک آن‌ها برود و غائله را ختم كند.
مهدی خط‌شكن بود، هميشه در وسط ميدان معركه بود. می‌گفت: ما بايد اولين نفر در جلو و خط‌ مقدم نبرد باشيم تا هر زمان به بچه‌ها گفتيم بيايند ما را ببينند و بدانند كه ما نيز در معركه نبرد حاضريم. حضورش هم همواره با شجاعت و دلاوری همراه بود

به روایت: از همرزم شهید

#شیر_سامرا
#شهید_مهدی_نوروزی


@zendegishahid
@zendegishahid

یکی از کارهایی که خیلی دوست داشتم نماز خواندن پشت سر آقا مهدی بود، ما حتی نماز صبح را هم جماعت می خواندیم، اگر یک روز بدون من نماز می خواند ناراحت میشدم و گله میکردم.

وقتی مهدی را نمیدیدم مریض میشدم، قلبم درد می گرفت، سردرد می گرفتم، ولی وقتی میدیدمش خوب میشدم، این جور موقع ها می گفت: "فکر کنم مریضی هایت احساسی هست"

زمانی که محمد هادی فرزندم بدنیا آمد، مهدی #غسل_شهادت انجام داد، می گفت دوست دارم بچه ام را با غسل شهادت بغل بگیرم.

لحظه ای که صدای محمدهادی را موقع بدنیا آمدنش شنیدم تنها دعایی که بعد از ظهور امام عصر(عج) کردم، دعا برای #شهادت آقا مهدی بود، نمی دانم چرا آن دعا را کردم، مهدی خیلی در کارهای مربوط به محمدهادی کمکم می کرد، مثل پروانه دورم می چرخید.

#شهید_مهدی_نوروزی
#شیر_سامرا

@zendegishahid
#یا_امیر_المؤمنین_ع


#افطار امروز،طعم دیگرے دارد!
حتے ڪاسہ ے #شیرِ گوشہ ے سفره،
#روضہ_خوانے میڪند...😭

باور ڪن ڪه خدا هم
#بغض دارد امشب...


@zendegishahid
💠 مادرم تو #خواستگاری شرط کرد که دخترم، صبح‌ها باید #شیر و #قهوه جلوش بذاری و... خلاصه زندگی با این دختر سخته. اما مصطفی همیشه با اینکه قهوه نمی‌خورد برایم قهوه درست می‌کرد. می‌گفتم: «واسه چی این کارو می کنی؟...». می‌گفت: «من به مادرت #قول دادم که این کارها رو انجام بدم». محبت‌هاش رو که می‌دیدم احساس می‌کردم رنگ #خدایی به زندگیمون داده.

#شهید_چمران

📙افلاکیان، ج۴، ص۷


@zendegishahid
@zendegishahid

‍ مادر #شهید محمد هادی ذوالفقاری:
از روز اول به ما یاد داده بودند که نباید گرد گناه بچرخیم. زمانی هم که باردار می‌شدم، این مراقبت من بیشتر می‌شد. بسیار در مسائل معنوی مراقبت می‌کردم.به غذاها دقت می‌کردم و هر چیزی را نمی‌خوردم.

کتاب "پسرک فلافل فروش"

#نطفه_پاک
#شیر_پاک
#لقمه_حلال

@zendegishahid
#خاطره 🌷
@zendegishahid

اولین روز هایی که حسین میومد باشگاه زمان اذان مغرب افتاده بود داخل سانس تمرین .

اون اولا خودش تنهایی با اجازه استاد میرفت وضو میگرفت و نمازشو میخوند .
همه چپ چپ نگاهش میکردن ....

انگار چیز عجیبی دیده بودن ....

بعد از چند جلسه که بقیه باهاش آشنا شدن و رفتارو اخلاقشو دیدن نصف بیشتر بچه ها موقع اذان ورزشو تعطیل میکردن و همه با هم نماز میخوندن ...

#نماز_اول_وقت
#شهید_حسین_معز_غلامی
#ورزش
#مدافع حرم
#شیر_بچه_حیدر


@zendegishahid
@zendegishahid
‍ عبدالحسین، اول در #سبزی_فروشی کار می کرد و مدتی هم در #شیر_فروشی بود اما زود از آنجا بیرون آمد!
می‌گفت:
#سبزی‌فروش آشغال تحویل مردم می‌دهد و #شیر‌فروش آب قاطی #شیر می‌کند و می‌فروشد!

خیلی‌ها به او گفتند كه اگر این کارها را نکنی #رشد نمی‌کنی!
و او هم می‌گفت:
نمی‌خواهم رشد کنم!

یک روز صبح از خانه بیرون رفت و شب كه برگشت، متر #بنایی و کمی وسایل خریده بود.
صبح رفت برای کار بنایی.

وقتی آمد خیلی #خوشحال بود!
ده تومان #مزد گرفته بود!
به بچه #نان كه می‌داد، می‌گفت:
از صبح تا الان زحمت کشیده ام!
بخور!
#نان_حلال است...

بالاخره هم بنا شد.

#شهید_عبدالحسین_برونسی
📚خاکهای نرم کوشک


به ما بپیوندید↙️↙️↙️
@zendegishahid