View in Telegram
چشم‌هايم را می‌بندم و همه‌ی جهان می‌ميرد پلک‌هايم را می‌گشايم و همه چيز دوباره زاده می‌شود گويی تو را در ذهنم ساخته‌ام ستاره‌ها، آبی و سرخ، برای رقص بيرون می‌روند و سياهی مطلق در درون می‌تازد چشم‌هايم را می‌بندم و تمام جهان می‌ميرد خواب ديده‌ام كه در خواب افسونم كردی و آواز ماه غمگين را خواندی و مرا ديوانه‌وار بوسيدی به گمانم تو را در ذهنم ساخته‌ام خدا از آسمان برمی‌گردد آتش جهنم محو می‌شود فرشته‌ها و شيطان بيرون می‌روند چشم‌هايم را می‌بندم و تمام جهان می‌ميرد تصور می‌كنم تو از راهی كه گفتی، باز می‌گردی اما من پير می‌شوم و نامت را فراموش می‌كنم فكر می‌كنم كه تو را در ذهنم ساخته‌ام بايد به جای تو عاشق مرغ توفان می شدم بهر حال هنگام بهار آنها دوباره برمی‌گردند و آواز می‌خوانند چشم‌هايم را می‌بندم و همه‌ی جهان می‌ميرد گويی تو را در ذهنم ساخته‌ام "سیلویا پلات" @zemesstaaan
Telegram Center
Telegram Center
Channel