خلاصه شمرِ ملعون وقتی که دید حضرتِ زینب از کنار برادر جدا نمیشه حضرت زینب رو به شدت از کنار برادر به عقب کشوند.
شمر میگفت: به خدا قسم اگر کمی جلو بیایی با همین شمشیر گردنت را قطع میکنم!
ابی عبدالله در حالی که از هوش رفته بود شمرِ ملعون اومد و بر سینه ی اون حضرت نشست.
وَ الشَّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدَرک و واضِعَ سیفه علَی نَحرَك وقابِضُ شَیبَتِك بِیَده و ذابِح لك بِمُهنده.
شمرِ ملعون روی سینه ات نشسته و شمشیرش رو بر گلویِ مبارکت گذاشته و به یک دست، محاسنِ شریفت رو گرفته و تو رو با شمشیرش ذبح می کنه..