...به نامِ آزادی
به نامِ زلالِ اندیشه در رنگینْ کمانِ بشر
به نامِ آنانی که:
نمک فرسودهِشان میکند
و نمک،
همان اشکْهاشان است
به نامِ رفیق
به نامِ زنانِ بیوطن بر فلاتِ بینشانِ تبعید
به نامِ مردانِ آونگْ شده بر خاطراتِ گنگِ زندان
به نامِ یارانِ لالهْگون در انعکاسِ رعشه و
بر احکامِ شومِ وحشت
به نامِ واژه:
واژگانی
که چونان اشکال و اعماق
بکر و پهناوراَند
واژگانی که
در هیأتِ ستارگان
بر میخیزند … قیام میکنند
و در امتدادِ متروک،
و بیاتِ شب
از خونینْ وسعتِ جادههایِ خصم
میگذرند و
وقتِ سحر: هنگامهیِ نهال و نیاز
الفبایِ یک سرزمین را
بر فرازِ هر بام و کوچه و خیابان
میسُرایند
به نامِ اعتراض و اعتراف از جنسِ سکوت
به نامِ خاموشْ سرشتِ برگی ناآشنا در حجمِ خشکْاَندودِ رودخانه
به نامِ قامتِ رقصانِ قاصدک در خلوتِ آسمان
به نامِ فصول
و سراسرْ حیوانات
به نامِ لحظهای مانا در خُروشِ تُردِ یقین:
آن انتظار و انزوا … آن پاکیِ محض و پژواکِ مقدس...
به نامِ عطرِ گُل در هجومِ باران
#پل_الوارسمفونی شوبرت
#زن_زندگی_آزادی #شادی_رفاه_عدالت@zan_j