چهره زنانه جنگیکی از روزهای سرد دی ۱۴۰۰ محمد به من تلفن کرد. از سرِ اتفاق با هم آشنا شده بودیم و شناخت کمی از هم داشتیم. حالا زنگ زده بود برای خانوادهای که تازه به تهران رسیده بودند و سرپناهی نداشتند کمک بخواهد. به جای پیغام به آدمهای پولداری که میشناسم کسی را در شبکۀ یاری معرفی کرده و گفته بودم اگر به نهادها متصل شود، احتمالاً کار راحتتر خواهد بود. یک هفته بعد از محمد خبر گرفتم. گفت خانواده هنوز پولی ندارند و دنبال خانهاند. محمد پیشتر از این یک بار برای خانوادۀ دیگری پول جمع کرده بود و راهحل را در بخشش افراد میدید و من هنوز به نهادها اعتقاد داشتم. قرار شد متنی را که برای شبکۀ یاری فرستاده به من نیز بدهد که اگر کسی را میشناسم برایش بفرستم.
متنی که محمد فرستاد مختصر بود و تأثیرگذار. گرچه اصلاً تلاش نشده بود تأثیرگذار نوشته شود. اتفاقاً رسمی و ماشینی به نظر میرسید. شروع متن توضیحی بود دربارۀ خانوادۀ عایشه که از درۀ هزارۀ پنجشیر آمده بودند و در خانۀ یکی از اقوام زندگی میکردند. بعد اسم همۀ اعضای خانواده و تاریخ تولدشان آمده بود. محمد نوشته بود که پسر بزرگتر در افغانستان مکانیکی داشته و خط پایینتر توضیح داده بود: «پدرشان پس از سقوط حکومت افغانستان به جبهۀ مقاومت پیوست. بعد از سقوط پنجشیر در همانجا کشته شد. احتمال میرود جنازه در گورهای دستهجمعی باشد». و بعد دربارۀ ناامنی و شرایط روحی بدِ خانواده نوشته و در آخر اضافه کرده بود: «تنها نیاز فعلیشان داشتن خانه است».
همزمان با برگزاری انتخابات ریاستجمهوری در ایران، ولایاتی در افغانستان که نامشان را کمتر شنیده بودیم یکییکی به دست طالبها افتاد و بعد، در شامگاه پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰، هرات سقوط کرد و سه روز بعد اشرف غنی از کابل گریخت. دنیا داشت رو به ویرانی و عقبگرد میرفت و مدام از خود میپرسیدیم ما چه میتوانیم بکنیم؟ در اول شهریورماه جلسهای عمومی ویژۀ افغانستان در شبکۀ یاری کودکان تشکیل شد و ۱۳ روز بعد کمپین «ما کنار ما» با همراهی ۲۶ نهاد رسماً فعالیتش را آغاز کرد.
#زنان_مهاجر#ستم_قومی_جنسیتی#مقاومت_زنان_افغانستان@zan_j👇http://zananemrooz.com/article/چهره-زنانه-جنگ/