مضحکه
سانسوروقتی رئیس دست رد به زانوم زد!!
خاطره ای از لیلی گلستان در گفتگو با ایسنا
برای ممیزی یک کتابم برای عبارت «دست رد بر سینهاش زد...» اصلاحیه آمد که این را بردارید و به جای «سینه» چیز دیگری بگذارید.
بر این اساس، متن اصلاح شده یک مجموعه داستان ایرانی را که بعد هرگونه اصلاح و ممیزی در صف انتشار است، در ادامه میخوانید:
نکته: نویسنده برای پیشگیری از هرگونه شائبه به جای کلمه «سینه» از «زانو» استفاده کرده است.
وقتی رئیس دست رد به زانوم زد و با وام موافقت نکرد راهی خونه شدم. غم سنگینی توی زانوم حس میکردم و احساس میکردم دنیا به آخر رسیده. تا غروب توی کوچهها گشت زدم و دست آخر، شب با بچهها رفتیم هیئت زانو زنی. یه کم خالی شدم.
صبح وقتی از خواب بیدار شدم کمی خس خس زانو داشتم؛ فکر کنم «زانو پهلو» کردم! یه پرنده لب پنجره نشسته بود. زانو کفتری بود و زل زده بود به من... انگار داشت میگفت: دوباره برو پیش رئیست و زانوتو سپر کن و بگو این وام حق منه
بعد پر زد و رفت زانوکش آفتاب... قلبم به تپش افتاده بود و حس میکردم امید توی قفسه زانوم جریان پیدا کرده... راه افتادم. با خودم گفتم اولین جملهای که به رئیس میگم باید این باشه: آقای رئیس! برادر عزیز! ما خودمون زانو سوختهایم، چرا ما رو تحویل نمیگیری؟
برای اینکه دچار استرس نشم، سر راه یه شربت زانو خریدم و با آب معدنی خوردم و راه افتادم. به اداره رسیدم. رفتم دفتر رئیس. زانویی صاف کردم و گفتم: چند دقیقه با رئیس کار دارم. میخوام با ایشون زانو به زانو حرف بزنم، مرد و مردونه.
داخل شدم. رئیس زانوی دیوار وایستاده بود و داشت خیابون رو نگاه می کرد. هنوز سلام نداده بودم که گفت: اگه میخوای سنگ این جماعت تازه به دوران رسیده رو به زانو بزنی، بهتره برگردی پشت میزت
زانویی صاف کردم و گفتم: نخیر قربان بنده برای عرض دیروزی دوباره مزاحم شدم.
احساس کردم رئیس زیاد حالش خوب نیست و کمی شنگوله! ته مانده شربت زانو رو درآوردم و دادم بهش و گفتم: مرهم زانو درده از هر نوعش
خوشش اومد. لبخندی زد و گفت: تو هم کارمند خوبی هستیها.
گفتم: ما زانو چاک شمائیم. بعد هم دستم رو گذاشتم روی زانوم به نشانه احترام.
گفت: خب حالا چی میخوای؟
رئیس که شربت زانو رو خورده بود و درد زانوش بهتر شده بود، گفت: زانو مالامال درد است ای دریغا مرهمی...
#سانسور#طنز@zan_j