آموزگار فریاد، اهل اراده و خواستِ زندگی. خاموشی را نزیسته است. خواهند ای فاتح که همرنگی با دروغِ حاکم را نیاموخته، هرگز!
او در زندانِ خشونت پیشگان، اراده را آزاد ساخته، جنونِ قدرت را بر آفتاب افکنده. و بر آن است که آزادگی را اندیشیدنی کند، و چه راست قامت چنین کرد! " نیکان همیشه آغاز ِ پایان بوده اند". و تو چنینی!
طراح یک پرسش هولناک : #چرا_کشتید؟؟ معلم/مادر دادخواهی که انفجار یک مغز را توسط فرمانِ شب به نظاره نشست. او #پویا را هدیه داد، او اعماق خشونت را کاوید و نهال این پرسش را در اذهان نسلی کاشته که " کشتن" را تاب نخواهد آورد، نسلی پویا که با ناهید ها "عصیان" را در خویش نهادینه میکنند.
سرکوب ما در توانتان نیست ما آغازهای بیپایانیم . . . سرود آزادی را به ترانه زندگی میخوانیم ما یکدیگر را یافتهایم و دنبال میکنیم به هم زنجیر شدهایم و هر روز و هر لحظه "مقاومت زندگیست" را از هم میآموزیم…
عزیز قاسمزاده محبوس در بند میثاق زندان لاکان رشت در خصوص وضعیت #جعفر_ابراهیمی نوشته است : متاسفانه باخبر شدم که معلم دردمند و آگاه جعفر ابراهیمی، علیرغم حاد شدن بیماریاش و خطر نابینایی، که انتظار سریع مرخصی استعلاجی در این موارد کمترین حقوق زندانی محسوب میشود، از #زندان_اوین به زندان #قزلحصار منتقل شده است. عدم اعطای مرخصی قانونی و سختتر کردن شرایط برای یک زندانی بیمار نه تنها با آیین مروت، رواداری و مهرورزی کمترین وثاقتی ندارد، بلکه ناقض صریح قوانین موضوعه و مصرحه کشور در خصوص حقوق زندانیان به ویژه زندانیان بیمار است.
🔹در پی تداوم سرکوب در آستانە سالگرد خیزش زن زندگی آزادی و فشار بر فعالان صنفی، وثیقە سارا سیاه پوراز سوی دادگاه انقلاب بە نفع دولت ضبط شد. شعبه یکم اجرای احکام دادگاه انقلاب برای اجرای شش سال حبس سارا سیاهپور از معلمان با سابقە استان تهران با صدور ابلاغی برای وثیقهگذار ایشان اعلام کرده است به علت عدم معرفی و تحویل نامبرده دستور ضبط وثیقه شما به نفع دولت صادرشدە"
شورای هماهنگی ضمن محکوم کردن موج فشارهای وارده بر فعالان صنفی، تاکید می کند کە استمرار این فشارها را نه تنها مانع کنشگری نمیداند بلکه آن را یکی از عوامل مهم تداوم مطالبهگری و انسجام مطالبهگران در مسیر کنشگری صنفی ارزیابی میکند. معلمان زندانی
دولتها بر آماجِ هر خیابان، بالغ میشوند ژنرالها به نامِ حقوقِ بَشر، شیپور میکِشند امّا تو با گندُمَکِ واژهپوش ! و من با دقایق مُتّحد شدیم: تا هرگز از مرگ نَهراسیم ...
✍️محمد حبیبی سخنگوی کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
اپیزود اول
صدای گریه دخترک/ ماندانا لحظه ای قطع نمی شود.شش ماه دیگر مانده تا یک سالگی اش و حالا آغوش پدر را می خواهد که با دستانی در بند و مردانی که احاطه اش کردند ، از درب خانه خارج می شود.شروع تلخی است برای یک زندگی معمولی یک دخترک گریان. اسماعیل حالا در بند است و ماندانا همچنان گریه می کند.
اپیزود دوم
نگاه دخترکی که با لباسهایی تمیز و کیفی کوچک در دست ,گوشه حیاط ایستاده است همچنان به در مدرسه است.دوستان جدیدش با خنده هایی زیبا و دست در دست پدرانشان از مقابل اش می گذرند و او که حالا هفت سالگی اش را باید آغاز کند ، همچنان در انتظار پدر است .ماندانا اشک گوشه چشمانش را پاک می کند و اسماعیل همچنان در بند است .
اپیزود سوم
دخترک چرخ می زند به راست ،چرخ می زند به چپ و گیسوانش همچون آبشار کوچکی موج می خورند تا لبخندی بنشیند بر لبان خواهرش.ماندانا حالا آنقدر بزرگ شده است که بداند شب ازدواج خواهرش باید برقصد ،باید بخندد و حتی طنازی کند تا نبود پدر احساس نشود .دخترک می رقصد ،دخترک می خندد،دخترک بغض می کند ،اما اسماعیل همچنان در بند است .
مهر ای ماه مهربان غرقه در خون ای انکه زودتر از پاییز رنگین شدی با تو می گویم به آرامی زمزمه کن نام مهربانان انانکه در شب های دیجور وطن در میان زاغه ها کودکان را به میهمانیت از سطل های زباله بیرون می کشیدند نگذار در خفتگی ما یادشان فراموش شود از جعفر و محمد و رسول می گویم از معلم تاریخت مهدی از معلمی که دماوند خجل می شود از شنیدن نامش هاشم خواستار ! بنویس اول دفترت تا آیندگان بدانند و بخوانند بر این وطن چه رفته است