زن و جامعه (زن کارگر)

#احمد_شاملو
Channel
Prohibited Content
Politics
Social Networks
Education
Persian
Logo of the Telegram channel زن و جامعه (زن کارگر)
@zan_jPromote
2.08K
subscribers
17.1K
photos
14.3K
videos
5.21K
links
تماس با ما : @Zan_jameh Women's emancipation
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ریشه، فروترین ریشه
از دل خاک
ندا داد:
         «ــ عطر دورترین غنچه
             می‌باید عسل شود!»

آه، فرزندان!
فرزندان گرم و کوچک خاک
                               ــ که بی‌گناه مرده‌اید
                                 تا غرفه‌های بهشت را
                                 بر والدان خویش
                                 در بگشایید! ــ

ما آن غرفه را هم‌اکنون به چشم می‌بینیم
بر زمین و، نه در سراب لرزان بهشتی فریبناک،
با دیوارهای آهن و
سایه‌های سنگ
و در پناه درختانی
                     سایه‌گستر
که عطر گیاهی‌اش یادآور خون شماست
که در ریشه‌های ایثاری عمیق
                                    می‌گذرد.

#احمد_شاملو

#زن_زندگی_آزادی
#علیه_سرکوب
#علیه_اعدام
#اعدام_قتل_عمد_حکومتی

@zan_j
آزادی به بال‌ها می‌ماند
به نسیمی که در میان برگ‌ها می‌وزد
و بر گلی ساده آرام می‌گیرد
به خوابی می‌ماند که در آن
ما خود رویای خویشتنیم...

#اکتاویو_پاز
ترجمه: #احمد_شاملو
#مردم_متحد_شکست_نمیخورند
@zan_j
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
...من برمی خیزم!
چراغی در دست
چراغی در دلم.
زنگار روحم را صیقل می زنم
آینه ئی برابر آینه ات می گذارم
تا از تو
ابدیتی بسازم.

 #احمد_شاملو
صدای: غلام‌حسین بنان

#نان_کار_آزادی
#صلح_رفاه_آبادی
@zan_j
آزادی به بال‌ها می‌ماند
به نسیمی که در میان برگ‌ها می‌وزد
و بر گلی ساده آرام می‌گیرد
به خوابی می‌ماند که در آن
ما خود رویای خویشتنیم...

#اکتاویو_پاز
ترجمه: #احمد_شاملو
#مردم_متحد_شکست_نمیخورند
@zan_j
نه عادلانه نه زیبا بود
جهان
پیش از آن که ما به صحنه برآییم.
به عدلِ دست‌نایافته اندیشیدیم
و زیبایی
در وجود آمد...

#زن_زندگی_آزادی
#قیام_ژینا
#علیه_همه_ستمها

#احمد_شاملو
@zan_j
عشق
رطوبتِ چندش انگيزِ پلشتی ست
و آسمان
سر پناهی
تا به خاک بنشينی و
بر سرنوشت خويش
گريه ساز کنی.
آه
پيش از آن که در اشک غرقه شوم چيزی بگوی
هر چه باشد.
چشمه ها
از تابوت می جوشند
و سوگ‌وارانِ ژوليده آبروی جهان اند.
عصمت به آينه مفروش
که فاجران نيازمندتران‌اند.
خامُش منشين
خدا را
پيش از آن که در اشک غرقه شوم
از عشق
چيزی بگوی!
۱۳۵۹/۵/۲۳
#احمد_شاملو

بخشی از شعر عاشقانه، از دفتر ترانه‌های کوچک غربت

 #سهم_ما از عاشقانه ها ..
#زن_زندگی_آزادی
@zan_j
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌨 برف نو! برف نو! سلام، سلام
بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام
پاكی آوردی ای امید سپید
همه آلودگی‌ست این ایام ...

#احمد_شاملو
#زن_زندگی_آزادی
#رفاه_عدالت_اجتماعی


@zan_j
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#موسیقی

صدای:پالوما

Paloma San Basilio



دستت را به من بده ..!
ای تصویرِ شادمانۀ همه ی امیدها ..
فردا از آن ماست .. چرا که نباشد ؟!
این شایستگی را روحِ ما به ما می‌دهد .. روحِ ما و معرفت ما ..

من با یاریِ دستان تو
همۀ سپیده‌دم‌ها را فتح خواهم کرد ..
زیرا که به عشق ایمان دارم ..
به تو فکر می‌کنم ..
تو را دوست می‌دارم و پیروز می‌شوم ..
تو را در بر می‌گیرم ..
و این پیوندی است که میوه‌اش پیروزی است ..
پیروزی به زندگی و بدی ..


#احمد_شاملو
مثل خون در رگ‌های من

🔸پالوما نمایندهٔ کشور اسپانیا در مسابقه آواز یوروویژن ۱۹۸۵ (یوتبری، سوئد) بود و در سال ۱۹۸۰ در نمایشنامهٔ موزیکال «اِویتا» (به کارگردانی اندرو لوید وبر) هم هنرنمایی کرد.
#زن_زندگی_آزادی
#عدالت_رفاه_برابری
#اتحاد_ستمدیدگان
#اتحاد_جنبشهای_اجتماعی
@zan_j
آزادی به بال‌ها می‌ماند
به نسیمی که در میان برگ‌ها می‌وزد
و بر گلی ساده آرام می‌گیرد
به خوابی می‌ماند که در آن
ما خود رویای خویشتنیم...

#اکتاویو_پاز
ترجمه: #احمد_شاملو
#مردم_متحد_شکست_نمیخورند
@zan_j
همه ی ما روزی یک ژینا و روزی دیگر سپیده ایم!

دختران دشت!
دختران انتظار!
دختران امید تنگ
در دشت بی کران،
و آرزوهای بیکران
در خلق های تنگ!
دختران آلاچیق نو
در آلاچیق هائی که صد سال! -
از زره جامه تان اگر بشکوفید
باد دیوانه
یال بلند اسب تمنا را
آشفته کرد خواهد...

دختران رود گل آلود!
دختران هزار ستون شعله،‌به طاق بلند دود!

دختران عشق های دور
روز سکوت و کار
شب های خستگی!

دختران روز
بی خستگی دویدن،
شب
سر شکستگی!-
در باغ راز و خلوت مرد کدام عشق -
در رقص راهبانه شکرانه کدام
آتش زدای کام
بازوان فواره ئی تان را
خواهید برفراشت؟

افسوس!
موها، نگاه ها
به عبث
عطر لغات شاعر را تاریک می کنند.

دختران رفت و آمد
در دشت مه زده!
دختران شرم
شبنم
افتادگی
رمه!...
#احمد_شاملو
#نان_کار_آزادی
#عدالت_اجتماعی
@zan_j
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎼
#سینما_شعر

#فیلم۱۹۰۰
#برناردو_برتولوچی
#احمد_شاملو

«صدا با سکوت آشتی نمی‌کند»

صدای احمد شاملو
تصویر فیلم ۱۹۰۰ برتولوچی


#شاملو  #برتولوچی
از : کانال فیلم

#شاعر_آزادی
#شعر_اعتراض
#شعر_زندگی
#زن_زندگی_آزادی
بیست‌وسومین سالگرد درگذشت احمد شاملو🍃🌹

@zan_j
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
...نه به خاطرِ جنگل‌ها، نه به خاطرِ دریا
به خاطرِ یک برگ
به خاطرِ یک قطره
                        روشن‌تر از چشم‌های تو

نه به خاطرِ دیوارها ــ به خاطرِ یک چپر
نه به خاطرِ همه انسان‌ها ــ به خاطرِ نوزادِ دشمن‌اش شاید
نه به خاطرِ دنیا ــ به خاطرِ خانه‌ی تو
به خاطرِ یقینِ کوچکت
که انسان دنیایی‌ست
به خاطرِ آرزوی یک لحظه‌ی من که پیشِ تو باشم
به خاطرِ دست‌های کوچکت در دست‌های بزرگِ من
و لب‌های بزرگِ من
بر گونه‌های بی‌گناهِ تو

به خاطرِ پرستویی در باد، هنگامی که تو هلهله می‌کنی
به خاطرِ شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفته‌ای
به خاطرِ یک لبخند
هنگامی که مرا در کنارِ خود ببینی

به خاطرِ یک سرود
به خاطرِ یک قصه در سردترینِ شب‌ها تاریک‌ترینِ شب‌ها
به خاطرِ عروسک‌های تو، نه به خاطرِ انسان‌های بزرگ
به خاطرِ سنگفرشی که مرا به تو می‌رساند، نه به خاطرِ شاهراه‌های دوردست

به خاطر ناودان، هنگامی که می بارد
به خاطر کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطر جار سپید ابر در آسمان بزرگ آرام

به خاطر تو
به خاطر هر چیز کوچک هر چیز پاک بر خاک افتادند
به یاد آر
#احمد_شاملو شاعر آزادی


#دادخواهی
#زن_زندگی_آزادی
#رفاه_عدالت_برابری
@zan_j
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رقص زیبای کار


🍃من آن لحظه را می‌جویم
که به دلکشی پرنده‌ای است
لحظه‌ای عظیم
که ما در آن
به یگانگی از دست رفته‌مان می‌نگریم؛
به انزوای محض انسان بودن،
به شکوه انسان بودن،
به شکوه نان قسمت کردن،
و معجزەی از یاد رفتهٔ زنده بودن...


#اکتاویو_پاز
#احمد_شاملو
#نان_کار_آزادی_
@zan_j
📕«بام بلند هم چراغی» کتابی است به قلم «سعید پورعظیمی» که در باره‌ی «احمد شاملو» نوشته شده است. نویسنده در این کتاب گفتگوهایی با «آیدا سرکیسیان» همسر وی داشته و زندگی ادبی و شخصی شاعر را از زبان آیدا بر کاغذ نشانده است.

قسمت‌هایی از کتاب «بام بلند هم چراغی»:

«برای اولین بار همدیگر را از نزدیک دیدیم، جلو دانشکده، چند ساعتی راه رفتیم و حرف زد. پر از شور زندگی بود. دفعه بعد که همدیگر را دیدیم کتابی به من داد که روی جلدش نوشته بود باغ آینه، الف بامداد. من نمی‌دانستم او شاعر است و الف بامداد خود اوست. خودش هم توضیحی نداد. گفت که تو شعر می خوانی، این را هم بخوان. می‌خواهم نظرت را بدانم! در مواردی که درباره شعر یا موسیقی صحبت می‌کرد خیلی جدی بود؛ این بود که در ملاقات بعدی خیلی جدی پرسید: شعرها چطور بود؟ گفتم: خیلی دوست داشتم. الف بامداد کیه؟ گفت: شاعر است.»

«می‌گفت وقتی مردی زنی را دوست دارد بايد از شش جهت محاصره‌اش کند.
يک شب تو اردیبهشت ماه،[ابتدای دهه چهل خورشيدی] من و مادرم در هال مشغول انجام کاری بوديم. ساعت دو نصف شب کار تمام شد. رفتم جلو پنجره‌ی آشپزخانه که طرف کوچه بود. باران شديدی می باريد، رعد و برق می‌زد. ديدم احمد تو کوچه رو به پنجره‌ی ما ايستاده! احمد با اُوِرکت مخمل کبريتی زيتونی، کلاه را کشيده بود سرش، دست‌ها در جيب، زير تير چراغ برق ايستاده فقط به پنجره نگاه می‌کرد. ديده بود چراغ هال روشن است. منتظر ايستاده بود شايد مرا ببيند! من نمی‌دانستم از کی منتظر ايستاده. فردا بهش گفتم عزيز من، تو زير باران آن وقت شب چه‌کار می‌کردی؟ گفت با خودم گفتم چراغ هال روشن است، شايد بتوانم يک لحظه تو را ببينم. به طرف حياط می‌رفتم می‌ديدم شاملو آن‌جاست، سرکوچه می‌رفتم می ديدم منتظر است. می‌گفتم ما دو ساعت پيش با هم بوديم. از شش طرف محاصره‌ام کرده بود. می‌گفت تاب نياوردم، گفتم شايد بيایی بيرون.»

«ماه‌های آخر بی‌خواب شده بود. گاهی دو سه شبانه روز خواب‌اش نمی‌بُرد؛ حتا چند روز غذا نمی‌خُورد! روز آخر برخلاف هميشه ناله می‌کرد و همين نگرانم کرد. زخم‌های پشت‌اش ناسور شده بود. رفتم سر احمدم را بغل گرفتم. ناله می‌کرد. من مانده بودم و ناله‌های شاملو... چيزهایی به من گفت که... ساعت نُه هوا داشت تاريک می شد، حس کردم نفس نمی‌کشد. خيلی ناگهانی تمام شد. تمام شد. تنها بودم. پرستارها هم روز قبل گفته بودند که فردا نمی‌توانند بيايند. احمدم رفته بود. ناگهان خودم را روی زمين احساس کردم. تا شاملو بود پاهايم روی زمين نبود. گيج مبهوت بودم. ايمان مدرسی و سيروس[شاملو] با هم رسيدند. ماساژ قلبی دادند. از همه‌ خواستم تنهايم بگذارند. کمک نمی‌خواستم. دوست داشتم خودم همه‌ی کارهايش را انجام دهم. با صابون خوش بو بدنش را شستم و لباس‌های نو تن‌اش پوشاندم.
مدت‌ها بود من قد و بالای احمد را نديده بودم؛ از وقتی پايش را بريده بودند روی صندلی می نشست و قدش را نمی‌ديدم. پاهايش، شانه‌هايش، قد و قامت‌‌اش از يادم رفته بود. چهار سال شاملو را خوابيده يا نشسته ديده بودم. حالا ديگر درد نداشت. وقتی شستم‌اش و لباس تنش کردم، به قد و قامت خودش شده بود. بعد از چهار پنج سال، خوابيده قد شاملو را ديدم. يادم رفته بود، تازه يادم آمد شاملو چه قد و بالایی داشت. راحت شده بود. روی تخت رها شده بود. رفتم گل سرخ از حياط چيدم، آوردم گذاشتم روی پا و سينه‌ی احمدم. ساعت دو و نيم نيمه شب دولت‌آبادی و کابلی و دکتر پارسا و دکتر گلبن آمدند. دوست داشتم آن شب با احمد در خانه تنها باشم. گفتند هوا گرم است و نمی‌شود. آمبولانس آمد و دو سه نفری با زحمت احمد را از روی تخت برداشتند. جانِ مرا بردند. جانِ مرا بردند سردخانه‌ی بيمارستان ايرانمهر.»
#بام_بلند_هم‌چراغی
#احمد_شاملو
#آیدا_سرکیسیان

https://t.me/tajrobeneveshtan/2869
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ناگهان عشق

آفتاب‌وار نقاب برافکند

و بام و در

به صوت ِ تجلی درآکند،

شعشعه‌ی آذرخش‌وار فروکاست

و انسان برخاست
#احمد_شاملو


#مردم_متحد_شکست_نمی‌خورند


نوروزتان پیروز
@zan_j
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#موسیقی

صدای:پالوما

Paloma San Basilio



دستت را به من بده ..!
ای تصویرِ شادمانۀ همه ی امیدها ..
فردا از آن ماست .. چرا که نباشد ؟!
این شایستگی را روحِ ما به ما می‌دهد .. روحِ ما و معرفت ما ..

من با یاریِ دستان تو
همۀ سپیده‌دم‌ها را فتح خواهم کرد ..
زیرا که به عشق ایمان دارم ..
به تو فکر می‌کنم ..
تو را دوست می‌دارم و پیروز می‌شوم ..
تو را در بر می‌گیرم ..
و این پیوندی است که میوه‌اش پیروزی است ..
پیروزی به زندگی و بدی ..


#احمد_شاملو
مثل خون در رگ‌های من

🔸پالوما نمایندهٔ کشور اسپانیا در مسابقه آواز یوروویژن ۱۹۸۵ (یوتبری، سوئد) بود و در سال ۱۹۸۰ در نمایشنامهٔ موزیکال «اِویتا» (به کارگردانی اندرو لوید وبر) هم هنرنمایی کرد.
#زن_زندگی_آزادی
#عدالت_رفاه_برابری
#اتحاد_ستمدیدگان
#اتحاد_جنبشهای_اجتماعی
@zan_j
عشق
رطوبتِ چندش انگيزِ پلشتی ست
و آسمان
سر پناهی
تا به خاک بنشينی و
بر سرنوشت خويش
گريه ساز کنی.
آه
پيش از آن که در اشک غرقه شوم چيزی بگوی
هر چه باشد.
چشمه ها
از تابوت می جوشند
و سوگ‌وارانِ ژوليده آبروی جهان اند.
عصمت به آينه مفروش
که فاجران نيازمندتران‌اند.
خامُش منشين
خدا را
پيش از آن که در اشک غرقه شوم
از عشق
چيزی بگوی!
۱۳۵۹/۵/۲۳
#احمد_شاملو

بخشی از شعر عاشقانه، از دفتر ترانه‌های کوچک غربت

 #سهم_ما از عاشقانه ها ..
#زن_زندگی_آزادی
@zan_j
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌨 برف نو! برف نو! سلام، سلام
بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام
پاكی آوردی ای امید سپید
همه آلودگی‌ست این ایام ...

#احمد_شاملو
#زن_زندگی_آزادی
#رفاه_عدالت_اجتماعی


@zan_j
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
...نه به خاطرِ جنگل‌ها، نه به خاطرِ دریا
به خاطرِ یک برگ
به خاطرِ یک قطره
                        روشن‌تر از چشم‌های تو

نه به خاطرِ دیوارها ــ به خاطرِ یک چپر
نه به خاطرِ همه انسان‌ها ــ به خاطرِ نوزادِ دشمن‌اش شاید
نه به خاطرِ دنیا ــ به خاطرِ خانه‌ی تو
به خاطرِ یقینِ کوچکت
که انسان دنیایی‌ست
به خاطرِ آرزوی یک لحظه‌ی من که پیشِ تو باشم
به خاطرِ دست‌های کوچکت در دست‌های بزرگِ من
و لب‌های بزرگِ من
بر گونه‌های بی‌گناهِ تو

به خاطرِ پرستویی در باد، هنگامی که تو هلهله می‌کنی
به خاطرِ شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفته‌ای
به خاطرِ یک لبخند
هنگامی که مرا در کنارِ خود ببینی

به خاطرِ یک سرود
به خاطرِ یک قصه در سردترینِ شب‌ها تاریک‌ترینِ شب‌ها
به خاطرِ عروسک‌های تو، نه به خاطرِ انسان‌های بزرگ
به خاطرِ سنگفرشی که مرا به تو می‌رساند، نه به خاطرِ شاهراه‌های دوردست

به خاطر ناودان، هنگامی که می بارد
به خاطر کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطر جار سپید ابر در آسمان بزرگ آرام

به خاطر تو
به خاطر هر چیز کوچک هر چیز پاک بر خاک افتادند
به یاد آر
#احمد_شاملو شاعر آزادی


#دادخواهی
#زن_زندگی_آزادی
#رفاه_عدالت_برابری
@zan_j
More