View in Telegram
هرچه از من بریده‌اند مرا گویی از من خریده‌اند مرا در بهایش هزار جان‌کندن یا به خونم کشیده‌اند مرا بوده‌ام گاه شهره‌ی آفاق هیچ اما ندیده‌اند مرا کرده‌اند آشنای زخم زبان تا که از ره رسیده‌اند، مرا رانده‌اندم به حسرت آغوش بوسه‌یی ناچشیده‌اند مرا چون علف‌های هرزه در شب دشت از تغافل چریده‌اند مرا گرگ‌هایی به خرقه‌ی پشمین جمله از هم دریده‌اند مرا شسته در رود شوکران تن خویش در رگ جان خزیده‌اند مرا سیب نیرنگ خوانده‌اند و به جهد کال از شاخه چیده‌اند مرا از ازل گو که در خُم غیرت رنگ غم آفریده‌اند مرا گو که از روح عاصی ابلیس در گِل تن دمیده‌اند مرا گو که با نام بی‌گناهِ رجیم؛ نه که هم برگزیده‌اند مرا؟ دوست دارم هنوزشان از جان اینچنین پروریده‌اند مرا نیست پای رمیدنم، شیوا! چه کنم؟ نورِ دیده‌اند مرا محمدعلی_شیوا #زبور_حیرت @zabour_heyrat
Telegram Center
Telegram Center
Channel