w that writer
Channel
@youandmania
Share
Promote
27
subscribers
چنل اصلی:
https://t.center/peploe90s
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily
Start
w that writer
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
w that writer
چشمانت به چه گونه هستند؟ هیچ..تنها میشود درون آن دو مروارید، چیزی را دید که انسان های این نسل به ندرت در زندگی تجربه خواهند کرد. آن چیست؟ لذت و شیرینیای عمیق که باعث میشود هرگاه شخصی به آن دو چشم خوش رنگ نگاهی بیندازد، لبخندی بر پهنای صورت بزند و خواستار این باشد که پلکهایت را ببوسد. بگذار یک چیزی به تو بگویم، عزیزکردهی اسمان، چنان چشمان درخشانی داری که هر فرشتهای به تو حسودی میکند.
w that writer
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
w that writer
چشمانی خسته، پلکهایی فرود آمده و مردمکهایی که انتظار خواب را میکشند. خستگی ملایمی بر تنت چیره شده اما همان کافی است تا به استراحتی چند روزه نیازمند شوی. هرکس به آن دو تیلهی رنگیات خیره شود، متوجهی خستگی و روح ملایمی که درآنها درجریان است خواهد شد. مشکل آنجاست که دلت نمیخواهد بخوابی. زیرا زمانی که پلکهایت بر هم بیفتد دیگر کار تمام است. سالیان زیادی طول میکشد تا دوباره از هم باز شوند و بدرخشند. آه عزیزجانم، ببین چه روح زخمخوردهای داری که با یک خستگی سطحی به این گونه از پا درمیآیی.
w that writer
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
w that writer
راستش را بخواهی زیباترین چشمها را میبینم. به قدری صداقت و بامزگی در خود دارد که آه چه بگویم؟ گویی فرشتهها بر روی پلکانت بوسه زدند و آن دوی گوی مرواریدی شکل را در حفرهی چشمانت قرار دادند. به یاد بچههای ریز اندام و گربههای ملوس خانگی میافتم. همانقدر ناز و عاشقانه و صادقانه است.
w that writer
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
w that writer
چشمان زیبایی داری، مژههایت برآمده و پلکهایت باز است. به آسمان نگاه میکنی. گویی به دنبال باران میگردی؟ مردمکهایت گشاد شده است و پلکهایت به آرامی پایین و بالا میروند. غم در جایی میان رگهای حدقههایت پنهان شده است و شادی نمای بیشتری از مردمکهایت را گرفته. چطور ممکن است؟ بگذار برایت بگویم. اگر شخصی به آن دو مروارید خیره شود. غم را نمیفهمد فقط شادی احساس میکند درحالی که خود میدانی اینطور نیست. من هم میدانم. اصلا اینطور نیست.
w that writer
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
w that writer
به دنبال راه فرار، خوابی عمیق و استراحتی طولانی مدت هستی، از کجا میدانم؟ فقط کافیاست به آن دو چشم مرواریدی شکل خیره شوی. همه چیز نشان داده میشود. سیاهی دو مردمکها را ببین. درخششی ندارند. گویی غم برقشان را گرفته و سایهای تاریک بر رویشان انداخته. پلکهایت پایین آمده و چشمانت را نیمه باز نشان داده. اشکی نمیبینم. اما زخم چرا، اطراف چشمانت زخمهای بسیاریست جانانم، شاید بهتر است بسته شوند، به زیر پتویی نرم بروند و بخوابند. شاید اینگونه کمی جان بگیرند. شاید اینگونه زمانی که چشم باز کنند حداقل کمی از درد زخمهایشان کاسته شده باشد.
w that writer
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
w that writer
چشمانی هیجان زده و شیطنت امیز، گویی با اشتیاق منتظر است تا انیمیشن موردعلاقهاش شروع شود و با شتاب از جا بپرد و جیغ بکشد. آدرنالین بالا در بزرگ شدن مردمکهایش و چشمهای از حدقه بیرون زدهاش. همه مرا به یاد بچگیهایم میاندازد. این چشمها عجب شور و شوقی دارند. آه..خوش به حالت. هرچه بیشتر دقت میکنم، بیشتر به شاد بودن این چشمها پیمیبرم. نگاهشان کن، چه خوب میدرخشند.
w that writer
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
w that writer
چشمانی با اعتماد به نفس، پلکهایت بالا رفته و مردمک چشمهایت با نگاهی نافذ هر مخلوقی را زیر نظر خود میگیرد. مشخص است که خود را ملکه و یا فردی سزاوار ستایش میداند، گوشهی چشمانت کشیده و آرامش خاصی در آن دو مروارید درخشان رویت میشود. آه چه زیبایی ملایمی..چه چشمهایی..چه احساسی..عزیزجانم، چقدر شما زیبا هستی.
w that writer
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
w that writer
چشمانی بسته، پلکهایی لرزان و مژههایی که به سبب باد تکان میخورند. گویی درحال گوش دادن به موسیقیای غم انگیز هستی، درحال مکیدن زخمی کهنه و درآغوش گرفتن قبلی شکسته، درون آن دو چشمی که بسته شدهاند، میتوانم تنهایی و اندوه هزارساله را احساس کنم. گویی کسی را نداری که درکشان کنند. گویی هیچکس چشمانت را نمیفهمد. هیچکس.
w that writer
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
w that writer
پلکانی بسته، چیزی چشمهایت را پوشانده است. نمیگذارد آن دو گوی رنگی را ببینم. سایهای بزرگ و سیاه که حتی بر زیر گودهای زیر چشمتهم ادامه دارند. مژههایت تکان نمیخورند اما پلکهایت ثابتاند. به خواب خوبی فرو رفتهای مگر نه؟ میتوانم این را از آرامش و ثابتی پلکهایت بفهمم. به گونهای آن دو تیله را پوشانده است که گویی قصد دارد تمام عمر پوشیده نگهش دارد. به من بگو دختر جان، آیا واقعا دلت میخواهد آن چشمان از خواب بیدار شوند؟
w that writer
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
w that writer
به دنبال راه فرار، خوابی عمیق و استراحتی طولانی مدت هستی، از کجا میدانم؟ فقط کافیاست به آن دو چشم مرواریدی شکل خیره شوی. همه چیز نشان داده میشود. سیاهی دو مردمکها را ببین. درخششی ندارند. گویی غم برقشان را گرفته و سایهای تاریک بر رویشان انداخته. پلکهایت پایین آمده و چشمانت را نیمه باز نشان داده. اشکی نمیبینم. اما زخم چرا، اطراف چشمانت زخمهای بسیاریست جانانم، شاید بهتر است بسته شوند، به زیر پتویی نرم بروند و بخوابند. شاید اینگونه کمی جان بگیرند. شاید اینگونه زمانی که چشم باز کنند حداقل کمی از درد زخمهایشان کاسته شده باشد.