هو
و در آن وقت که این شیخ عبدالله به خدمت شیخ رشیدالدین طوسی پیوسته بود و شیخ وی را به خلوتی نشانده، چون از خلوت بیرون میآید درویشان میگویند وی را: ما را حکایتی گوی تا در خلوت چه دیدی؟
وی خاموش میباشد و هیچ نمیگوید. چون الحاح (اصرار) بسیار میکنند، برمیخیزد و نعره زنان رقص میکند و این میگوید:
بیچاره کسی که زر ندارد
از روی نکو خبر ندارد
شیخ رشیدالدین در آن حال در میآید و حال باز میداند، وی را در کنار میگیرد. و بدان سخن که آن عزیز را در قال آمده بود میان جمع و شیخ آب چشمی پدید میآید، و آن جماعت درویشان را جمعیتی روی میدهد و میان ایشان ذوقها میرود.
کاشف الاسرار
نورالدین عبدالرحمن اسفراینی
@yarekhaksar