View in Telegram
وقتی احساس سرما می‌کنم سرکار که بودم هر وقت احساس سرما می‌کردم می‌گفتم روح کنارم ایستاده. یه روز باز هم با احساس سرما رو به بچه‌ها کردم. -باز یکی کنارمه احساس سرما می‌کنم. به کنارم نگاه می‌کردم و می‌گفتم: -برو اونور. رو به بچه‌ها کردم: -یه دختر ده ساله‌اس نه نه می‌گه هشت سالشه. لباسشم پیراهنه، آبیه. موهاشم دو گوش بافته. مشکی. داشتم همین‌طوری با بچه خیالی حرف می‌زدم که حمید برگشت سمتم. -دیگه کم‌کم دارم می‌ترسم. خندیدم. -اگه ازم بد بگین می‌گم بیاد بخورتتون.. اخمای‌ بچه رفت تو هم می‌گه من آدم‌خار نیستم. یه جوری صحبت می‌کردم خودمم باورم شده بود. رجب با تعجب از اونور اومد. -با کی صحبت می‌کنی؟ به کنارم اشاره کردم. -با این دیگه نمی‌بینیش؟ فقط چشاش گردتر شد. محبوب از اون‌ور گفت: -بچشه. گفتم: نخیر بچه من نیست یه بچه‌اس. روحه. کنارم ایستاده. از آن روز به بعد هر وقت احساس سرما می‌کردم. می‌گفتم بچه‌ پیداش شد. و شروع می‌کردم به  صحبت کردن با کنارم و بچه‌ها را سرکار می‌گذاشتم. الان که احساس سرما کردم یاد آن خاطره برام زنده شد. چه روزایی بود. به دختر کنارم نگاه می‌کنم. -خیلی وقته ندیدمت دلم برات تنگ شده بود. می‌خندد. -منم دلم برات تنگ شده بود. -چطور پیدام کردی؟ دندوناشو‌ نشون می‌ده. - تو طب‌ایران ندیدمت. کلی دنبالت گشتم تا پیدات کردم. می‌خندم. می‌خندد. ندا احمدی :): @yaddashtneda
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily