✉️ گیرنده:آقایعباس نظامیحکیمی
سلام
این روزها همش دارید شکایت میکنید که چرا نمیآییم پیشت بشینیم و با تو صحبت کنیم. سوال دارم ازتان. چرا همچین توقعی از ما دارید؟ یادتان میآید هر وقت در بچگی سراغتان میآمدیم حتا برای پرسشی کوچک ما را از اتاق بیرون میکردید؟ یادتان هست که جواب کوچکترین شیطنتمان کتک بود؟ یادتان هست که هر وقت حوصلهتان سر میرفت سراغ کتک زدن ما میآمدید؟
یادتان هست که وقتی خاهرم عدس خرید و درونش سنگ بود مجبورش کردید برود آنها را پس بدهد؟ بعد هم وقتی فروشنده پس نگرفت جلوی مغازه آنقدر زدیدش و به فروشنده گفتید اگر عدسها را عوض نکند او را میکشید. یادتان هست؟ یادتان هست که وقتی یکی به موتورتان زده بود جلوی پسرتان گفتید پسرمو میزدید بهتر از این بود که موتورم را میزدید. یادتان هست؟
یادتان هست که ما را کنار دیوار ردیف میکردید و میگفتید باید به داییهایتان فحش دهید. آن هم فحش های ناجور. اگر نمیدادیم با سیم ما را میزدید؟ یادتان میآید به خاطر اینکه عروسکم را به دختر دوستتان ندادم چطور با سیم به حسابم رسیدید؟ یا به خاطر یک شلوار خاهرم را زیر مشت و لگد گرفتید؟ یادتان هست به خاطر عیاشی و دختر بازیتان میخاستید من را از خانه بیرون کنید؟ اصلن اینها را یادتان هست؟ یادتان هست و توقع دارید که ما بیاییم و کنارتان بنشینیم و با شما صحبت کنیم؟
در بچگیام همیشه آرزو داشتم زودتر بزرگ شوم تا انتقامم را از شما بگیرم. تا انتقام تکتک بلاییها که سر من و خاهر و برادرم آوردید را بگیرم. آرزوی همهمان بود. همینکه انتقام آن روزها را از شما نمیگیریم باید خوشحال باشید. دیگر اینکه توقع داشته باشید بیاییم و با شما صحبت کنیم زیادی است. هیچ هیچ حرفی برای گفتن ندارم با شما بزنم. هیچی. همین که احترامتان را نگه میدارم و گذشته را در سرتان نمیکوبم باید خدا را شکر کنید. چیزی که به ما ندادید را نمیتوانیم به شما بدهیم. پس این توقع را نداشته باشید.
فرستنده: دخترتان نرگس نظامیحکیمی
ندا احمدی :):
#شششب_ششنامه
@yaddashtneda