View in Telegram
یادها
#سحابی من و آقای طاهر احمدزاده شروع به نوشتن نامه به دوستان خود در خارج از کشور کردیم که برای تحت فشار قرار دادن رژیم [برای پیشگیری از اعدام مجاهدین] دست به اقداماتی بزنند. با آقای هاشمی رفسنجانی هم در این باره صحبت کردم. قبلاً هم با آقای هاشمی در رابطه با…
#سحابی

در بازجویی همه روابط خودم با مجاهدین را به رابطه دوستانه ای که از پیش وجود داشته منحصر کردم و اظهار داشتم که رابطه ما فقط در حد گفتگو و بحث های قرآنی و نهج البلاغه بوده است. بعد از آن درباره رابطه من با آقای هاشمی رفسنجانی سؤال کردند. آقای هاشمی را نیز چند روز قبل از من دستگیر کرده بودند. دلیل دستگیری ایشان هم همان نامه بود که از دوست ما در فرودگاه گرفته بودند. آقای هاشمی هم مسئولیت نامه را بر عهده نگرفته بود.
مرا بعد از اتمام بازجویی به بند معروف ۳۲۵ منتقل کردند. بند ۳۲۵، تازه ساز بود و هنوز در و دیوار آن خیس بود. سلولهای این بند بسیار کوچک و تاریک بود.
یکی دو روز پس از آن متوجه شدم که درِ بند باز شد و یک زندانی را به یکی از سلول ها بردند. زندانی مزبور که پس از چند لحظه متوجه شدیم آقای هاشمی است، خیلی سر و صدا می کرد و با صدای بلند فریاد میزد که به من میگویند تو با آقای خمینی رابطه داری به آقای خمینی نامه نوشتی! و به این وسیله میخواست ورود خویش را به سایرین اعلام کند. راهروی بند ۳۲۵ به قدری باریک بود که وقتی درِ سلول ها را باز میکردند، عرضِ در تمام راهرو را میگرفت و ارتباط دو طرف راهرو قطع می شد. هاشمی پس از چند دقیقه که از ورودش به سلول میگذشت، سر و صدا راه انداخت که میخواهم به دستشویی بروم. و چون دستشویی انتهای سالن بود و درِ سلول وی باز بود، به همین دلیل سرباز مأمور زندان او را نمیدید. آقای هاشمی از سوراخ درِ تمام سلولها داخل آن را به دقت نگاه میکرد، تا به سلول من رسید. و چون من را با ریش بلند دید، خیلی تعجب کرد. من به آقای هاشمی گفتم که درباره ایشان چه چیزهایی به بازجوها گفته ام و توضیح دادم که به بازجوها گفته ام که آقای هاشمی از جریانات هیچ اطلاعی ندارد و پس از دستگیری بچه های سازمان از او خواسته ام که اگر توانستی برای آنان کمک مالی جمع کرده و به خانم پوران بازرگان بدهد. و هیچ یک از آنان را هم نمیشناسد. هاشمی هم گفت خیلی خوب و رفت.
همان روز یا روز بعد از آن، ایشان را برای بازجویی بردند و او هم همان چیزهایی را که من گفته بودم برای بازجوها گفت. بعد از دو سه ساعت که او را به سلول بازگرداندند باز هم با داد و بیداد و صدای بلند گفت دیدید گفتم که من بیگناهم، عاقبت برایشان روشن شد که من حقیقت گو هستم! به این وسیله فهمیدم که بازجویی هاشمی به خیر گذشته است. بعد هم با همان ترتیب گذشته به جلوی سلول من آمد و از سوراخ در سلول به من گفت که من حرفهای تو را تکرار کرده ام.
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily