از فراق این خاکها شوره بُوَد
آبْ زرد و گَنده و تیره شود
بادِ جانافزا وَخِم گردد وبا
آتشی خاکستری گردد هبا
باغِ چون جنت شود دارالمرض
زرد و ریزان برگِ او اندر
حَرَضعقلِ دَرّاک از فراقِ دوستان
همچو تیراندازِ اشکسته کماندوزخ از فرقت چنان سوزان شدهست
پیر از فرقت چنان لرزان شدهست
گر بگویم از فراقِ چون شرار
تا قیامت یک بُوَد از صدهزار
(#جلالالدین_محمد_بلخی.
مثنویِ معنوی: دفترِ ۱-۳. «دفترِ سوم». به تصحیح و مقدمهی #محمدعلی_موحد. تهران: هرمس: فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی. ۱۳۹۷. چاپِ ۳. صفحهی ۷۰۱-۷۰۲.)
#مولوی
خوشهگاه