Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)

#استاندال
Канал
Логотип телеграм канала Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)
@volupteПродвигать
1,17 тыс.
подписчиков
1,48 тыс.
фото
7
видео
22
ссылки
"نقطه‌ی آغازين هميشه كامجویی(وولوپته) است؛ تكانه‌ی لذتی كه در رويارويی با اثر هنری به انسان دست می‌دهد. بعد منتقد گامی جلوتر می‌گذارد تا چرايی اين لذت را تحليل كند." https://www.instagram.com/volupte_art_and_culture?igsh=Z ادمین: @hoomanh71
* احترام و عشق باید چنان متناسب باشند که یک‌دیگر را حفظ کنند بی‌آنکه احترام عشق را خفه کند.

بلز پاسکال

* احترام برای پر کردنِ جای خالیِ عشق اختراع شده است.

لِف تولستوی

* همان‌طور که عشقِ بدون احترام دمدمی و ناپایدار است، احترامِ بدونِ عشق بی‌رمق و سرد است.

جان هوکسوُرت

* ازدواج موفق مستلزمِ بارها عاشق شدن است، و همیشه عاشقِ همان شخص.

مینیان مک لاکین

* نه‌تنها دوست دارم که دوستم بدارند، بلکه دوست دارم که این را به من بگویند... قلمروِ سکوت در آن سوی گور به‌قدرِ کافی فراخ است.

جورج الیوت

* خاصیتِ عشق این است که ما را هم بی‌اعتمادتر و هم زودباورتر می‌کند، و باعث می‌شود که به معشوقِ خود زودتر از هر زنِ دیگری بدگمان شویم، و انکارهایش را نیز آسان‌تر باور کنیم.

مارسل پروست

* تنها اندکی امید برای تولدِ عشق کافی‌ست. چه بسا امید پس از چند روزی از دست برود، با این همه عشق زاده شده است.

استاندال

* عشق می‌تواند گاه سخت‌ترین طوفان‌ها را تاب بیاورد، اما نمی‌تواند سرمای قطبی و طولانیِ بی‌اعتناییِ محض را تحمل کند.

والتر اسکات

* وقتی که آدم عاشق است هیچ‌چیز آن‌قدر عجیب نیست که بی‌تفاوتیِ کاملِ دیگران.

ویرجینیا وولف

* در جدایی سخنانِ محبت‌آمیز را کسی می‌گوید که عاشق نیست.

مارسل پروست

* عشق... با لذتِ نگریستن به یک‌دیگر زاده می‌شود، با ضرورتِ دیدنِ یک‌دیگر پرورده می‌شود، و با عدمِ امکانِ جدایی به آخر می‌رسد!

خوسه مارتی

متن: کتاب عشق، گردآوری و ترجمه‌ی زهره شادرو، نشر کارنامه

#پاسکال #تولستوی #جان_هوکسورت #مینیان_مک_لاکین #جورج_الیوت #مارسل_پروست #استاندال #والتر_اسکات #ویرجینیا_وولف #خوسه_مارتی

@volupte
زنان در وجود خود《اندوخته‌ای》از《شجاعت》دارند که عاشقانشان از آن بی‌بهره‌اند. آنان در بحبوحه‌ی خطر با نیروی غرورشان از جا برمی‌خیزند، و در نهایت از چالش با مردانی که اغلب با مراقبت‌ها و محافظت‌های ستمگرانه تحقیرشان کرده‌اند، شادمان بیرون می‌آیند. این نیرو آنان را به فراسوی هراس‌هایشان می‌برد، هراس‌هایی که در همان حین، مردان _ این محافظان پیشین _ را سخت زمین‌گیر می‌سازد. اگر مردی به‌هنگام نبرد چنین قدرت احساسی شگرفی در خود بیابد، او نیز می‌تواند از تمام اطرافیانش خود را نیکوتر نشان دهد، زیرا ترس در دلِ خطر نیست، در دل ماست.

متن: درباره‌ی عشق، استاندال، ترجمه‌ی گلاره جمشیدی، نشر قطره

#استاندال

@volupte
با نظر انداختن بر آشفتگی‌های عاشق که نشانگر تلاطم درونی اوست، درمی‌یابیم که اهمیت قائل شدن بیش از حد برای هر حرف و گفتگویی غیرعاقلانه است. احساسات واقعی تنها از طریق صحبت‌های برنامه‌ریزی‌نشده نشان داده می‌شوند؛ در این صورت است که سخن از عمق جان برمی‌خیزد. به‌علاوه، لحن کلی آنچه می‌گوییم حامل بیشترین معناست. به یاد داشته باشیم که یک فرد بسیار حساس اغلب در موقعیتی نیست که بتواند احساسات شخصی را که مسبب عواطف اوست، به‌درستی درک کند.

متن: درباره‌ی عشق، استاندال، ترجمه‌ی گلاره جمشیدی، نشر قطره

#استاندال

@volupte
در عشق، واقعیت‌ها مطابق با آرزوهای شخص مشتاقانه تغییر شکل می‌دهند. بنابراین، در میان تمام عواطف شورانگیز، این عشق است که وسیع‌ترین گستره را برای لذت بردن از امیال آتشین خود عرضه می‌دارد.
...
علامت نگران‌کننده اینکه در آستانه جنون هستید: اندیشیدن در مورد برخی جزئیات مبهم و ناچیز و به یاد آوردنش به‌صورت تصویری سفید و تفسیر آن به شکلی که برای عشقتان مطلوب باشد. آنگاه لحظه‌ای بعد متوجه می‌شوید که این درواقع تصویری سیاه بوده است و درعین‌حال آن را برای عشقتان مساعد می‌بینید.

در این نقطه دل دستخوش شک‌های کُشنده می‌شود و نیاز مبرمی حس می‌کنید به وجود یک دوست. اما عاشق دیگر دوستی ندارد و این امری است شهره در بارگاه عشق.

متن: درباره‌ی عشق، استاندال، ترجمه‌ی گلاره جمشیدی، نشر قطره

#استاندال

@volupte
وقتی هنوز از《شگفتی》اطمینان نداریم، شیوه‌ی ابراز توجه نباید به‌گونه‌ای باشد که《امید》بیش از حد اوج بگیرد. حاصل چیزی نخواهد بود جز فقدان اندوه‌بار آن جرقّه‌ی لازم، و این عشق را کاملاً غیرممکن می‌سازد، یا دست‌کم تنها با تلنگری بر اعتمادبه‌نفستان جبران می‌گردد.

ما نه به《حماقت》روی خوش نشان می‌دهیم، و نه به لبخندی که برای هر تازه‌واردی می‌شکوفد. از این رو، در جمع به لایه‌ای از شعور اجتماعی نیاز است که تکمیل‌کننده‌ی رفتارهای صحیح باشد. بر زمین پست و نامرغوب هیچ لبخندی نخواهد رویید.

خودخواهی ما در عشق سبب می‌شود که فتح آسان را تحقیر کنیم. درواقع، بیشتر مردان برای آنچه سخاوتمندانه به آن‌ها عرضه شود ارزشی اندک قائل‌اند.

متن: درباره‌ی عشق، استاندال، ترجمه‌ی گلاره جمشیدی، نشر قطره

#استاندال

@volupte
زنی جوان خبردار می‌شود که یکی ازخویشاوندانش به نام ادوارد جوان برازنده‌ای شده است و به‌زودی از خدمت سربازی بازمی‌گردد. از آنجا که او زنی مشهور و خوش‌نام بود، شک نداشت که مرد از مدت‌ها پیش به او دل باخته؛ اگرچه احتمالاً مرد دلش می‌خواست پیش از اظهار علاقه و خواستگاری او را ببیند.

زن جوان غریبه‌ای را در کلیسا می‌بیند که ادوارد صدایش می‌کردند؛ دیگر به هیچ‌کس فکر نمی‌کند جز او. عاشقش می‌شود. یک هفته بعد ادوارد واقعی می‌رسد؛ او همانی نیست که زن در کلیسا دیده است؛ رنگ از رخسارش می‌پرد و پی می‌برد که اگر به ازدواج با او ناچار شود، تا ابد در رنج و اندوه خواهد زیست.

این همان چیزی است که افراد نادان آن را یکی از حماقت‌های عشق می‌دانند. خواستگار دلباخته‌ زن جوان اندوهگین را غرق در محبتی خالصانه می‌کند؛ او از فضایل کمتری برخوردار است، و عشق هم زاده خواهد شد؛ اما زن کلاهِ کهنه‌ی رفوشده‌ی او، و ناشیانه سوار شدنش بر اسب، را می‌بیند.

متن: درباره‌ی عشق، استاندال، ترجمه‌ی گلاره جمشیدی، نشر قطره

#استاندال

@volupte
برای هر مرد یا زنی سخت است که ببیند کسی در آتش عشق او می‌سوزد و او نمی‌تواند متقابلاً حتی ذره‌ای از آن احساس را در خود ببیند. چنین وضعیتی شخصیت بسیاری از افراد را متزلزل می‌کند و حتی انسان‌های خوش‌قلب و مهربان در چنین شرایطی رفتاری بی‌رحمانه از خود نشان می‌دهند. با این اوصاف, می‌توان گفت که ماتیلد بی‌رحمی را در حق او به کمال رساند. ظاهراً او به استعدادهای بی‌نظیر استاندال پی نبرده بود. تقصیری هم نداشت; استاندال هر وقت با او تنها می‌شد زبانش بند می‌آمد و او را کلافه می‌کرد. با این‌همه, ماتیلد مسلماً می‌دانست که عاقبت این ماجرا چیزی نیست جز از دست دادن مردی چون استاندال; آن هم برای همیشه.

جستجوی خوشبختی, حتی با وجود ماتیلد که بهترین وسیله برای رسیدن به این هدف بود, دستاورد چندانی برای او نداشت. گرچه او تا پای مرگ دست از کار نکشید, اما تنها چیزی که در این راه نصیبش شد شناخت عمیق خود بود; نوعی خودشناسی شعرگونه یا ترکیبی از تخیلات پرشور و تحلیل‌هایی که در نوع خود منحصربه‌فرد بود. منحصربه‌فرد کلمه‌ای است که نمی‌توان آن را به نویسندگان زیادی نسبت داد, حتی نویسندگانی با نبوغ فوق‌العاده, اما کتاب درباره‌ی عشق, حاصل دوران افسردگىِ استاندال پس از ماجرای ماتیلد, این ویژگی را به‌خوبی درمورد او اثبات می‌کند.

ردپای نامه‌هایی که استاندال قصد داشت برای ماتیلد بنویسد و او مانع می‌شد را می‌توان به‌راحتی در این کتاب دید. او به‌شکلی تأثیرگذار و عاجزانه به توجیه رفتارش می‌پردازد و خود را معذور می‌دارد. چطور ممکن است مردی که عشق چشم‌هایش را کور کرده است بتواند رفتاری عادی داشته باشد؟ عادی یعنی چی؟ او اعتراف می‌کند که حضور ماتیلد احساس عجز و ناتوانی را در او تشدید می‌کرد. ماتیلد هیچ‌وقت او را در حالت طبیعی ندیده بود;《او [مرد عاشق, استاندال] فقط وقتی می‌توانست عادی رفتار کند که عشق هنوز به‌طور کامل هوش و حواسش را از بین نبرده بود.》

متن: رئالیست‌ها, سی. پی. اسنو

#استاندال #سی_پی_اسنو

@volupte