View in Telegram
Forwarded from Dr. Morris Setudegan
دکتر موریس ستودگان "میل انسان بدنبال چیزی است که نباید باشد و همین "نباید" بهترین دلیل" بر پایداری میل است. (ژک لکان) نقاشی بالا بازتابی از ایده لکان درباره میل به چیزی است که نباید داشته باشیم. فیگور در برابر دری ایستاده است که روی آن نمادی از ممنوعیت ورود دیده می‌شود، در حالی که روبرای او یک شیء درخشان و دست‌نیافتنی وجود دارد. این شیء نمایانگر همان "ابژهٔ کوچک a" است که لکان از آن صحبت می‌کند، و صحنه تضاد بین میل و ممنوعیت را نشان می‌دهد. این تصویر به‌صورت سوررئال و با عناصری از ذهن ناخودآگاه و تنش روانی ترسیم شده است. این توصیف دقیقاً همان چیزی است که جمله ابتدای نوشته من از لکان را توضیح می‌دهد. در اینجا، به خوبی نشان داده شده که چگونه میل انسان به سمت چیزی هدایت می‌شود که با یک نوع «نباید» یا ممنوعیت مواجه است. از نگاه من این جمله زیبا از ژک لکان، روانکاو فرانسوی و از شخصیت‌های برجستهٔ فلسفه و روانکاوی پسا مدرن میتواند ریشه شکل گیری بسیاری از اضطراب ها را در برگیرد. لکان در نظریه‌های خود بر مفهوم "میل" تأکید ویژه‌ای دارد و این موضوع یکی از جنبه‌های کلیدی در اندیشهٔ اوست. لکان معتقد است که میل انسان همیشه معطوف به چیزی است که به‌طور مستقیم دست‌یافتنی نیست؛ چیزی که او آن را «ابژهٔ کوچک a» یا (objet petit a) می‌نامد. این «نباید» یا عدم دستیابی، منبع پایداری و بقای میل است، چرا که میل همواره به سمت چیزی تمنا دارد که فقدان و یا کمبود یا خلا آن احساس می‌شود. از نگاه لاکان، این فقدان یا فاصله و کمبود، عامل تحریک‌کننده و پایدار نگه‌دارندهٔ میل در انسان‌هاست. مثلا فرض کنیم فردی میل شدیدی به رسیدن به موفقیت "مطلق" در شغل خود دارد. او همواره احساس می‌کند که هنوز به اندازهٔ کافی موفق نیست-احساس فقدان- و به همین دلیل دائماً به دنبال تحقق این میل است. از نظر لکان، این «نباید» در واقع همان چیزی است که این میل را پایدار نگه می‌دارد، چون فرد هرگز به وضعیت ایده‌آلی که در ذهنش ساخته دست نمی‌یابد و همین نرسیدن به کمال، میل او را زنده و پویا نگه می‌دارد. در یک مبحثی مراجعی از من پرسید در مورد «نباید دیگران را بکشیم از تورات و انجیل»، چطور؟ توضیح من این است که نگاه لکان ممکن است به این گفتمان پیچیده‌تر باشد. او به جای تمرکز بر قوانین اخلاقی به عنوان دستورالعمل‌های مطلق، بیشتر بر ساختارهای روانی و اجتماعی که این قوانین را تولید می‌کنند، تمرکز دارد. برای درک بهتر این موضوع، لکان مفهوم «نام پدر» (Nom du Père) را مطرح می‌کند. این مفهوم به عنوان نمایندهٔ قانون، زبان، و نظم اجتماعی است که فرد از دوران کودکی با آن مواجه می‌شود. «نام پدر» در واقع همان ساختارهای اجتماعی و فرهنگی‌ای است که انسان را به پیروی از قوانینی همچون «نباید دیگران را بکشی» سوق می‌دهد. از دید لکان، این «نباید» به عنوان بخشی از ساختار ناخودآگاه فرد، از طریق زبان و تعاملات اجتماعی، در او نهادینه می‌شود. به عبارت دیگر، این قوانین بیشتر از طریق ساختارهای زبانی و اجتماعی درون ناخودآگاه شکل می‌گیرند و پایدار می‌مانند. اما ارتباط این «نباید» با میل چیست؟ لکان ممکن است بگوید که ممنوعیت‌های اخلاقی، همانند «نباید دیگران را بکشی»، می‌توانند میل فرد را جهت‌دهی کنند و به آن شکل دهند. این «نباید» نه تنها محدودیت ایجاد می‌کند، بلکه همزمان چارچوبی فراهم می‌کند که میل در آن شکل بگیرد. برای مثال، ممکن است کسی در خیال و ناخودآگاه خود از خشونت یا تجاوز به قانون تصوری داشته باشد، اما این میل به دلیل وجود ممنوعیت‌ها سرکوب شده و به صورت ناخودآگاه باقی بماند. تصور کنیم ما که از کودکی یاد گرفته ایم «نباید دیگران را بکشیم» به این قانون به عنوان بخشی از هویت و ناخودآگاه خود معتقدیم. این قانون، به ما کمک می‌کند تا میل به خشونت را در یک چارچوب خاص نگه داریم و حتی به آن شکلی از مشروعیت ببخشیم. یعنی میل به خشونت ممکن است در تخیل یا نمادهای دیگر بروز کند، بدون آنکه به عمل برسد. بنابراین، این «نباید» هم جنبهٔ بازدارنده و هم جنبهٔ پایداری میل را حفظ می‌کند. این تحلیل لکانی به ما نشان می‌دهد که چگونه قوانین اجتماعی و اخلاقی بر ناخودآگاه انسان تأثیر می‌گذارند و ساختار روانی ما را شکل می‌دهند. #لکان #نباید #نام_پدر #ابژه_کوچک_a 💻think
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegram Center
Telegram Center
Channel