چه موضوع ای زیبا تر از آن است
که از غم ها و دردهای مان در این سالیان دراز بگوییم
و دست به کاری بزنیم تا فردایی روشن را بتوانیم برای همه به ارمغان بیاوریم
پس بیاییم برخیزیم!
مردمی که به دیدنِ جاری شدنِ خون عادت کردهاند
خیلی زود یاد میگیرند...
🚩بگوبهباران ببارد امشب بشوید از رخ غبار این کوچه باغ ها را که در زلالش سحربجوید زبی کران ها حضور ما را به جست و جوی کرانه هایی که راه برگشت از آن ندانیم من و تو بیدارو محو دیدار سبک تر از ماهتاب و از خواب روانه در شط نور و نرما ترانه ای بر لبان بادیم به تن همه شرم و شوق ماندن به جان جویان
روان " پویان " بامدادیم
ندانم از دور و دوردستان نسیم لرزان بال مرغی است و یا پیام از ستاره ای دور که می کشاند بدان دیاران تمام بود و نبود ما را دراین خموشی و پرده پوشی به گوش آفاق می رساند طنین شوق و سرود مارا چه شعرهایی که واژه های برهنه امشب نوشته بر خاک و خون و خارا چه زاد راهی به از رهایی شبی چنان سرخوش و گوارا دراین شب پای مانده در قیر ستاره سنگین و پا به زنجیر کرانه لرزان در ابر خونین تودانی آری تودانی آری دلم از این تگنا گرفته ست بگوبهباران ببارد امشب بشوید از رخ غبار این کوچه باغ ها را که در زلالش سحر بجوید زبی کران ها حضور ما را ...
بگو به باران ببارد امشب بشوید از رخ غبار این کوچه باغ ها را که در زلالش سحربجوید زبی کران ها حضور ما را به جست و جوی کرانه هایی که راه برگشت از آن ندانیم من و تو بیدارو محو دیدار سبک تر از ماهتاب و از خواب روانه در شط نور و نرما ترانه ای بر لبان بادیم به تن همه شرم و شوق ماندن به جان جویان
روان " پویان " بامدادیم
ندانم از دور و دوردستان نسیم لرزان بال مرغی است و یا پیام از ستاره ای دور که می کشاند بدان دیاران تمام بود و نبود ما را دراین خموشی و پرده پوشی به گوش آفاق می رساند طنین شوق و سرود مارا چه شعرهایی که واژه های برهنه امشب نوشته بر خاک و خون و خارا چه زاد راهی به از رهایی شبی چنان سرخوش و گوارا دراین شب پای مانده در قیر ستاره سنگین و پا به زنجیر کرانه لرزان در ابر خونین تودانی آری تودانی آری دلم از این تگنا گرفته ست بگو به باران ببارد امشب بشوید از رخ غبار این کوچه باغ ها را که در زلالش سحر بجوید زبی کران ها حضور ما را ...