.
🟧«پایان عقلانیت سنتیِ فردیدیها و غروب زیست-جهان بیژن عبدالکریمی»
🖊غلامرضا علیزاده
شاید مهمترین پرسش این روزهای ساحت اندیشهورزی این باشد که دلیل منازعه بیژن عبدالکریمی با روشنفکران چیست؟ چرا او مدتیست بیمحابا روشنفکران را هدف حملاتِ خود قرار داده است؟
روشنفکرانی که جز سلاحِ قلم چیزی ندارند که بدان تفاخر کنند، اسلحه گرم و زندانِ نمور و زنجیر و پابند از آنِ دیگری است و بدا بحال فلسفهدانِ مفلسی که این روشنفکران بیدفاع را آماج قرار داده، و اعلام میکند، میخواهد بزودی تکلیف خود را با روشنفکران مشخص کند.
بگذارید گامبهگام به جستجویِ حقیقت، زیست-جهان اندیشهی سنتگرای عبدالکریمی را بکاویم:
عبدالکریمی میگوید:
«در شریعتی بصیرتها و جهتگیریهای بسیار قابل تاملی وجود دارد(!) که لااقل من با آنها همدل، همسو و همافق هستم. مهمترین ویژگی شریعتی این است که او هم نگاهی نقادانه به عقل مدرن و هم نگاهی نقادانه به سنتِ تاریخی ما دارد.
» (غروب زیستجهان ایرانی، ۱۴۰۲: ۷۵)
از قضا میخواهم بگویم: آنچه که در شریعتی بود، خلوص و شور انقلابی و عرفان بود؛ اما بدونِ بصیرتِ تاریخی و فاقد برساختی از رشنالیی در هندسهی فکری؛ به همان دلیلی که مسیری را که برای بازگشت به خویشتن انتخاب کرده بود، جهانِ ایدهآلش را در الفاظ و کلماتِ برآمده از همان ذهن شوریده میدید که هیچگونه بدیهیات ساخت اجتماعی در آن لحاظ نشده بود. زیست-جهان شریعتی در واقع کپیپیست ابوذر غفاری دههسوم پس از هجرت بود. و ایدهآل او عرب مهجوری بهنام حجربن عدی!
عبدالکریمی در همین کتابِ نوظهورش که مجموعهای از مصاحبههای اوست، تو گویی به کشفی مهیّج دست یافته! وی میگوید:
«یکی از مهمترین دلایل و اصلیترین انگیزههای مخالفت بسیاری از مخالفان شریعتی با وی ناشی از شیفتگیِ و دلسپردگیشان به عقلانیت جدید است. این شیفتگان غرب و سودازدگان زیست-جهان مدرن، هیچ نقدی را به عقلانیت جدید، مدرنیته و غرب نمیپذیرند و به همین دلیل، خشم و کینهی بسیاری به هر شخصیت و اندیشهای از جمله شریعتی دارند که مدینه فاضله آنها را به پرسش میگیرد.
» (همان: ۷۶)
عبدالکریمی نیک میداند که جامعهی درهم تنیده گسسته از تجربهی زیسته فروشده در آبشخور سنت، هنجارهای تازهای را جستجو میکند و روش دیگری از اداره مُدن را میطلبد. اقتصاد این جامعه دیگر مبتنی بر غنائم و فروش زن به عنوان کالا و گسیل داشتن صدبارِ شتر توسط عبدالرحمنبنعوف به شمال عربستان و دادوستد با قبائل ماوراء بحرالمیت نیست. نمونهای از سادهدیدن شیوه اداره کشور و کاغذپاره خواندن مدارج علمیِ اقتصاددانان و به ریشخندگرفتن علوم روز و نیز توزیع درآمدها به شیوه مستقیم را در زمان دولتهای نهم و دهم دیدهایم که چگونه حاصلِ درآمدی که به تنهایی از تمامی دورانِ صادراتِ نفتی بیشتر بود، دود هوا کرد و آثار و تبعاتِ بدعملکردیِ در شیوهی حکمرانی، هنوز دست از سر ما برنداشته است، چرا که اقتصاد؛ خورشتِ قرمهسبزی نیست که روی شعله بگذاری، و همزمان پادکستی گوش کنی و منتظر باشی تا بار بیاید!
من برآنم تا بگویم؛ بحثهای انتزاعیِ فلسفی و کشاندنِ ذهن اندیشهورزان به دعوای سنت و مدرنیته هیچ دردی از جامعهی افسارگسیخته و به تعبیر او تبزده(!) ما دوا نمیکند. برای همین است که بیژن عبدالکریمی به درستی فکر میکند که جامعه دیگر به امثال او نیاز ندارد، به همان نحو که برادر ناتنیاش داوری اردکانی از اینکه اندیشههای منسوخش نقد نمیشود، ماتمزده و سرگران کرده است و از شکست عمری فلسفهورزیِ خود غمی سترگ، حنجرهاش را فشرده و او را کمطاقت کرده است.
اما اصرار عبدالکریمی و رجوع به سنت که مذهب و وفاداری به خِرد نیاکانی، یکی از مولفههای آن است، در حالیکه خود در کتاب "پرسش از امر دینی در جهان معاصر" تلویحاً پایان گشودگی به ساحت قدسی را اعلام میکند. همو میگوید:
«در روزگار ما متون مقدس، دیگر آن بهجت، خرسندی و نیازهای معنویای را که در اعصار گذشته، ملتها به دنبال آن بودند و آن را در تلاوت متون مقدس مییافتند به دست نمیدهند.
» (پرسش از امر دینی در جهان معاصر، ۱۳۹۹: ۳۲۱)
اگرچه عبدالکریمی مشخص نکرد سنت مورد اشاره او برآمده از کدام قرائت است، اما از مجموعه اظهارنظرهای او میتوان دریافت که او در این سنتورزی، بخشی از میراث تمدنی پیشا اسلام را وانهاده و در ضدیت با عقلانیت مدرن نیز همچون استاد خویش احمد فردید طریق افراط را پیشه کرده است.
راستی بیژن! گفته بودی که برای روشنکردن تکلیف خودت با روشنفکران، خوابهایی دیدهای، بههوش باش! اینک اسپهبدی از تپورستان به مدد طلسمی یادگار عهد پادشاهان گاوباره تو را میپاید!
@tahlilvarasad