زمانـی که هیچکس صبحهـا بیدارت نمیکند و زمانی که هیچکس شـبها برای تو صبـر نمیکند و زمانی که میتـوانی هرکاری که میخـواهی انجام دهی چه صدایـش میکنی؟ آزادی یا تنهایـی؟
«فکر میکنم اصولاً آدم باید کتابهایی بخواند که گاز اش میگیرند و نیشاش میزنند. اگر کتابی که میخوانیم مثل یک مُشت نخورد به جمجمهمان و بیدارمان نکند، پس چرا میخوانیماش؟ که به قول تو حالمان خوش بشود؟ بدون کتاب هم که میشود خوشحال بود!» -فرانتس کافکا / نامه به اسکار پولاک
«صبحها از بیدار شدن دلخورم و این همیشه برای من علامت بدی است. بودنم را در خانه لحظه به لحظه حس میکنم و طعم تنها و دلگیر آن را با حسرت میچشم. مثل کسی که میداند چند روزی بیشتر به آخر عمرش نمانده و لحظهها را با تنگدستی خسیسانهای میگذراند. غزاله و گیتا که برگردند من دیگر در این خانه نخواهم بود.»