«صبحها از بیدار شدن دلخورم و این همیشه برای من علامت بدی است. بودنم را در خانه لحظه به لحظه حس میکنم و طعم تنها و دلگیر آن را با حسرت میچشم. مثل کسی که میداند چند روزی بیشتر به آخر عمرش نمانده و لحظهها را با تنگدستی خسیسانهای میگذراند. غزاله و گیتا که برگردند من دیگر در این خانه نخواهم بود.»
- روزها در راه؛ شاهرخ مسکوب.
@subjectartgroup