تانگاهت به نگاه من شوریده فتاد
دل پرپر شده ام پیش نگاهت افتاد
گفته بودم ندهم دل به نگاه تو ولی
خیره سر بود دلم، باز به دامت افتاد
تاکه بنشست لبم بر لب شیرین لبت
طبل رسوایی من از لب بامت افتاد
هرشب از درگه حافظ به طلب افتادم
قرعه فال غمم صبح به نامت افتاد
زهر هجران تو چندان که جگر سوز آمد
شور اشکم بچکید، شهد به کامت افتاد
این ندانم که چسان در طلبت مانده هنوز
اینچنین تا که به دل رسم جوابت افتاد
#صادق.شـــــیرزاد
@sozesine