🔻داستایوفسکی در جوانی، عضو گروه پتراشفسکی بود که با آرمان سوسیالیسم علیه تزار فعالیت میکردند. دستگیر شدند و محکوم به اعدام. درست لحظه شلیک جوخه اعدام پیامی از تزار رسید و داستایوفسکی بخشیده شد و به زندان رفت. تمام شاهکارهای او متأثر از این تجربه عجیب نزدیکی به مرگ بوده است.
🔻در رمان ابله، پرنس میشکین، لحظات یک محکوم به اعدام را توصیف میکند. گویی خود داستایوفسکی از تجربه خویش میگوید.
لحظاتی نفسگیر برای خواننده. رمان ابله را ببینید، صفحات ۳۷ تا ۴۰، به ترجمه سروش حبیبی.
🔻در میانه متن میگوید:
«... میدانی و به یقین میدانی که یک ساعت دیگر، بعد ده دقیقه دیگر، بعد همین حالا، در همین آن روحت از تنت جدا میشود و دیگر انسان نیستی و ابدا چون و چرایی هم ندارد. ... سرت را میگذاری درست زیر تیغ و صدای غژغژ فرودآمدن آن را میشنوی...
کشتهشدن به حکم دادگاه به قدری هولناک است که هیچ تناسبی با کشتهشدن به دست تبهکاران ندارد. شاید باشد کسی که حکم اعدامش را برایش خوانده باشند و عذابش داده باشند و بعد گفته باشند "برو، گناهت بخشوده شد" شاید چنین کسی میتوانست آنچه کشیده است وصف کند.
... به فکر آدم نمیگنجد که روح آدم در این چند دقیقه چه میکشد، تشنجش به کجا میرسد، این اهانت است به روح انسان و غیر از این هیچ نیست... نه، انسان را نباید اینطور شکنجه کرد.»
@soofar_channel