🔹بهروز سپیدنامه
🔸پزشکی و بازتولید استبداد
🔺(آسیب شناسی دگردیسی عنوان حکیم به پزشک)
پندِ حکیم محضِ صَواب است و عینِ خیر
فرخنده آن کسی که به سَمعِ رضا شنید (حافظ)
بسیاری از عناوین در طول تاریخ دچار تغییر و دگرگونی شدهاند. برخی از این دگرگونیها در پی تغییرات نهادی ایجاد شده اند. مثلاً با تغییر نهاد «مکتبخانه» به نهاد «مدرسه»، عنوان «ملا» به «معلم» و «دبیر» تغییر یافت. با این دگرگونی، بسیاری از الزامات نقش و به پیروی از آن، مناسبات درون و بیرون از محیط آموزشی نیز تغییر کرد.
امروزه عنوان «پزشک»، حاصل دگردیسی تقلیل گرایانۀ عنوان «حکیم» به «طبیب» و بعد از آن به «پزشک» است. «حکیم»، طبیبی است که علاوه بر علم طبابت به «حکمت» نیز مجهز است. «حکمت» نوعی از شناخت است که برایند مطالعه علوم مختلف و تجارب شهودی فرد است. «حکیم تنها به کسب دانش بسنده نمی کند، بلکه همراه با آن با عمل و سلوکش به سوی تعالی وجودی و کمال باطنی سیر می کند. اصولاً چنان معرفتی جز با چنین سلوکی حاصل نمی شود. علم و عمل دو بال حکیم برای پرواز هستند و از هم جدایی ندارند» (فنایی اشکوری، 1398).
بر اساس شناخت حکمت آمیز، ، حکیم بهترین تشخیص ها و تجویزها را ارائه می دهد. «او انسان را ترکیبی از بُعد جسمانی و روحانی می داند. بر این اساس، گاه علت بیماری را خارج از جسم افراد می جوید. حکایت هوشمندی حکیم ابو علی سینا در درمان یکى از بستگان دربار شمس الدوله فرمانرواى همدان بسیار مشهور است که با گرفتن نبض بیمار ، معشوق اش را یافت و او را به وصال رساند و بیماری روحی اش را شفا داد.
«طبیب»، بر خلاف حکیم، تنها حکم به ظاهر می کند. وی انسان را ترکیبی از اخلاط چهارگانه دانسته و بیماری را حاصل ناترازمندی بین اخلاط اربعه (دم، بلغم، صفرا و سودا) می داند. ملاک تشخیص او نیز درد جسمانی بیمار است. به قول خواجه شیراز:
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
با دانشگاهی شدن علم پزشکی ، مدل «زیستی پزشکی» (biomedical model of health) جایگزین مدل «طب تکمیلی» یا «طب بدیل» (alternative medicine) شد و عنوان «طبیب» به «پزشک» تغییر کرد. « این مدل، دارای سه مفروض اصلی است: اول) بیماری به منزله نقص و خلل در بدن آدمی نگریسته میشود که آن را از حالت «بهنجار» و طبیعی منحرف و دور میکند. دوم) روح و جسم را میتوان جداگانه معالجه کرد... تأکید اصلی روی بیماری است نه روی رفاه و سعادت فرد. بدن رنجور را میتوان به طور جداگانه و بدون اعتنا به سایر عوامل دستکاری ، کندوکاو و معالجه کرد. سوم) متخصصان تعلیم دیدۀ پزشکی تنها متخصصانی محسوب میشوند که مجاز به معالجۀ امراض هستند (گیدنز1386: 2258-227).
مدل زیستی – پزشکی به تعبیر فریدسون به رغم اعتقاد ظاهری به توافق متقابل [پزشک و بیمار]، بر پزشک محوری استوار است (رک: آرمسترانگ، 1387: 206-205). پزشکی مدرن به نادیده گرفتن و بی ارزش دانستن عقاید و تجربه بیمارانی متهم شده است که در صدد معالجۀ آنهاست. چون فرض بر این است که پزشکی مبتنی بر فهم عینی و علمی علتها و درمان ناخوشیهای جسمانی است، دیگر نیازی به شنیدن شرح و تفسیرهای فردی بیماران از وضعیت و شرایط خودشان باقی نمیماند. هر بیمار یک «بدن رنجور» است که باید معالجه و درمان شود (گیدنز، 1386: 228).
مدل زیستی – پزشکی، نوعی حس سیادت و برتری به پزشکان منتقل می کند که اگر از ساحت مراقبه به دور باشند به انسان هایی خودکامه و مستبد تبدیل خواهند شد. انسان هایی که الگوی فکری آنان مبتنی بر رابطه «دستور از بالا و اطاعت از پایین» است. با احترام به پزشکانی که حکیمانه عمل می کنند، امروزه چنین منشی را در برخی از پزشکان می توان مشاهده نمود. برخورد قیم مأبانۀ این گروه با پرستاران و نگاه «فرادست – فرودستانۀ» آنان و نیز عدم اجازۀ اظهار نظر به بیمار یا همراهان او و دخالت تلقی کردن این اظهارات و توبیخ آنان، بخشی از این رفتارهای ناپسند است. الگوی رفتاری چنین پزشکانی برساخته از رابطۀ تک سویۀ «پزشک – بیمار» است.
سلطۀ چنین الگویی بر منش پزشکان، سبب شده تا در تمام مناسبات زندگی، خود را در مقام پزشک و دیگران را در جایگاه بیمار ببینند. چنین منشی را در کنش بعضی از نظامیان و قضات نیز می توان مشاهده کرد. یک فرمانده پادگان، در منزل و در بین افراد خانواده باید در مقابل همسر، نقش شوهر و در مقابل فرزندان ، نقش پدر را ایفا نماید. چنین نقش های غیر رسمی، مبتنی بر روابط عاطفی اند اما او این امر را فراموش کرده و با نقش فرماندهی - که نقشی رسمی است- وارد محیط خانه می شود و فکر می کند که افراد خانواده، سربازان تحت فرماندهی اویند و با امر و نهی کردن، محیط خانه را به پادگان مبدل می سازد.