🔳سوگواره ای با مرحوم دکتر مهرداد فتح الهی
✍️ بیت الله محمودی/ ۲ دی ماه ۱۴۰۳
▪️مرگ عزیز- دوستی که می رسد، بی شک رنگ و هوای دنیا برایمان عوض می شود. اول داغیم و تنها شوک و گریه است که پل بین دنیای قبل مرگ عزیز و بعد آن است؛ اما چند روزی که می گذرد، می بینی که گریه فقط روکشی ساده بر تغییرات رنگ و هوای دنیای تازه ماست. رنگ سیاه از حالا با تو مأنوس تر می شود و هوای نبودن دوست امانت نمی دهد. چشم که باز می کنی می بینی آه! با رفتنش بخشی از وجودت را با خودش برده است. بالاتر از این، به مرور متوجه می شوی اصلا او چیزی از تو نبرده بود، او بخشی از وجودت بوده و وجود تو چیزی جز انباشتی از وجود خانواده و دوستان تو نیست.
▪️مهردادجان از صبح آن لعنتی- پنج شنبه ای که شنیدم حالت خوب نیست؛ صدای کنده و جدا شدن بخشی از وجودم را از طرفت حس می کردم. سراسر بی تاب و هراسان بودم، ارادی نبود نمی توانستم ازت دور باشم، به خانه که می آمدم هیچ چیزی جز فکر برگشت به بیمارستان آرامم نمی کرد. هی پسر حتما خودت بهتر می دانی که این کنده شدن وجود رو اینجا در دانشکده همکاران و دانشجویان همه حس می کردند و الان اینجا و امروز ما جمع شدیم به سوگ مهرداد – وجودمان که الان پیش تو امانت هست و درست همینجا و الان نظاره گر ماست. وجه اشتراک ما این روزا همان چیزی است که از ما بی خبر و ناگهانی ربودی بی وفا.
▪️اولین خاطره من از تو خیلی یونیک هست و کمتر کسی باورش میشود!. سوای قسمت طنازی آن، آنچه شخصیت تو را برایم ویژه و فوق العاده دوست داشتنی می کرد، همون برخورد بود. جایی که خود خودبودنت جایگاه و اهمیتش را برایم روشن ساخت. تو حتی در بدترین شرایط ها، خودت را فدای موقعیت و رفتارهای ساختگی و پوشالی و تصنعی نمی کردی سالار. بودنت ساده بود و خودمانی. کیفیت بودنت بسیار بالا بود و به همین دلیل زود به هر دلی می نشست چون زلالش کرده بودی.
▪️مهردادجان فضای دلت بنظرم خیلی شبیه فضای ال نود سفیدت بود که همه جور وسیله در آن پیدا می شد. جارو کشیده و رسمی و زمخت نبود، بوی زندگی می داد، بوی کمک و دستگیری و بوی مردانگی، بوی رفاقت و صمیمیت عمیق با دانشجوهایت را می داد، بوی علی هاشمی ها و ایمان کامکارها، عادل بختیاری ها، عاشوری ها و سجاد قاسمی ها و ...
▪️بر خلاف امثال من، درس و کلاس و ترم و مقاله و پایه و ارتقاء و مسولیت، تو رو درگیر خودش نمی کرد، برعکس تو اونا رو به خدمت می گرفتی برای درگیر ساختن دانشجو با بطن زیستن و زندگی. بی هوا و سبک بال و دلسوزانه به اعماق دلمردگی های دانشجویان و همکاران سر می زدی و آرامشان می کردی. می کوشیدی طراوتی ببخشی به زندگی غم زده اشان. آنقدر در قلب و مغزت این غم ها را جا دادی تا بلاخره چهارشنبه شبی فرا رسید و فشار بردباری و سنگ صبوریت تاب نیاورد و مغز رو خونین ساخت و جمعه عصر قلبت بلاخره از غم تکمیل می شود و برای همیشه غم هایی که محملشان بود را رها ساخت و در سینه تک تک ما جا داد.
▪️تو مرگ را تجربه کردی و ما تجربه مرگ تو را مهردادجان. تو هیچ وقت جایی که دلت همراهش نبود، نبودی و نمی رفتی. الان هم بهترین جایی که میتونستی باشی هستی، پیش خدای مهربان و شک ندارم آنجا مسروری. غصه ما رفتن تو پیش خدا نیست، غصه ما ماندن خاطراتت در تک تک سلولهایمان است. تو مهرداد بودی و مهر می گسترانیدی، می خواهیم آخرین مهرت را جاودانه کنیم. در آخرین پیامت بهم گفتی می خواهی ماهانه به خیریه دانشگاه مهر بورزی. پویش نذر ماهانه مهرداد که توسط خیریه دانشجویی طبیعت محبوب راه افتاده، میثاق ماندگار بین ما و توست مهردادجان تا به یاد تو دستگیری داشته باشیم از دانش آموزان و دانشجویان محروم این استان. در قالب این پویش قصد داریم "بورس مهرداد" را راه اندازی کنیم و کلیه هزینه های تحصیل چند دانشجوی مستعد و نیازمند منابع طبیعی را پوشش بدهیم.
▪️مهردادجان؛ ما بی معرفتیم و فراموش کار، چند روز دیگر آنقدر درگیر بازی روزگار و دانشگاه خواهیم شد که یادمان خواهد رفت چه دوست، استاد و همکار عزیزی رو از دست دادیم. اما تو همچنان با معرفت بمان و ترکمان نکن؛ گهگاهی فرصتی شد با یک نشانه و علامتی از خودت به ما سری بزن و به یادمان بیار که دنیا بی وفاست و ماهم دیر یا زود باید پیش خودت باشیم. روحت شاد عزیز
🥀@beytollahmahmoudi