...دستها میسایم،
تا دری بگشایم
بر عبث میپایم،
که به در کس آید
در و دیوارِ بهم ریختهشان،
برسرم میشکند
میتراود مهتاب،
میدرخشد شبتاب.
مانده پای آبله از راه دراز،
بر دَمِ دهکده مردی تنها،
کوله بارش بردوش،
دست او بر در، میگوید با خود:
غمِ این خفتۀ چند،
خواب در چشمِ ترم میشکند*.بیست و یکم آبان، زادروز نیما یوشیج، پدر شعر نو-نیما در این شعر کسی را تصویر میکند که از غمِ خفتگان یا نا آگاهان خواب به چشم ندارد...
*بخشی از پایانِ شعر «میتراود مهتاب»
@shokufayi