زندگی به سبک شهدا

#یگان
Channel
Logo of the Telegram channel زندگی به سبک شهدا
@shohada72_313Promote
643
subscribers
32.4K
photos
32.4K
videos
2.4K
links
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
بسم الله الرحمن الرحیم

🌹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون 🌹

همانا آنانی که در راه خداکشته شدند مرده مپندارید بلکه زنده اند و در نزد خدا روزی میخورند.

عاشورائیان کربلای خان طومان ٩۵ ه ش

#قسمت_یکم

در روزهای پایانی سال ١٣٩۴ه، ش بود که تلفن همراه ام زنگ خورد نگاهی به شماره تلفن کردم. متوجه شدم که ازطرف دوستان پیگیر ماموریت برای دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام هست.
پس از صحبت با آن دوست ازطریق تلفن همراه، که خبر آمادگی برای اعزام بود.
بسرعت دوستان دست اندرکار ومالک های جوان لشکر را فراخوان حضوری کردم،
اولین جلسه در روزهای پایانی سال برای آمادگی وتکمیل سازماندهی #یگان_ویژه_٢۵_کربلا جهت حضور در وادی شام بلا باحضور، عبدالله، حسین، رامین، محمود، حامد، و.... تشکیل گردید.
ضرورت‌های انتخاب وسازماندهی رزمندگان وفرماندهان و داوطلبان بیان شد.
قرارشده بود حداکثر در٢۴ساعت آینده اسامی افراد سازماندهی شده ارائه وتصمیم گیری شود.
الحمدالله، بدلیل برنامه ریزی های قبلی وحضور نیروهای داوطلب قابل ملاحظه در لشکر، سر وقت سازماندهی و آمادگی ها ایجاد شد.
برابر خبر اعلام شده، هیجدهم فروردین ١٣٩۵ه ش روز اعزام تعیین شده بود.
چون شرایط را می‌دانستیم به همه دوستان عزیز سازماندهی شده اعلام شد که برای هر زمان آماده باشند.
حقیقتا شور و شوق و ذوق بالایی در بین داوطلبین که عاشقان و مریدان مکتب ولایت و امامت بودند وجود داشت.
لحظه به لحظه منتظر، خبر و اطلاع رسانی رده مافوق بودم که با نواختن پیام حرکت بر طبل جهاد فی سبیل الله،ما هم دستور فراخوان، سازماندهی، حرکت را صادر کنیم.
دهه اول فروردین سال ٩۵ ه ش با صله رحم ودیدار ها و پیگیری های شخصی و سازمانی سپری شد.
روز دوازدهم فروردین، دوباره تلفنم بصدا در آمد، باز هم آن دوست که سفیر اعزام کاروان‌های مدافع حرم بود، زمانبندی جدید حرکت را اعلام کرد
ماهم اعلام آمادگی ولبیک گفتیم.
مجددا، مالک های جوان و مجرب لشکر بسرعت فراخوان شده و موضوع به این عزیزان که نقش طلایه داران را داشتند اعلام شد.
باید چند روز زودتر حرکت می کردیم.
لذا نیمه شب چهاردهم فروردین ٩۵ه ش زمان فراخوان وحضور رزمندگان و فرماندهان سازماندهی شده برای ماموریت جدید اعلام گردید.
فرماندهان، بسرعت برنامه ریزی لازم جهت اعلان فراخوان، حضور و توجیه، ترابری وانتقال، اقدامات اداری و پشتیبانی و.... راانجام دادند.
سحرگاه پانزدهم فروردین ماه ١٣٩۵ه ش
کاروان عشاق الحسین ومدافعان حرم وحریم زینبی (س) بسمت تهران حرکت کردند.
کاروان عشاق به عطر جهاد و شهادت معطر شده بود.
چشمان آنانی که برای پرواز از فرش به عرش انتخاب شده بودند نورانی و می درخشید.
صبح روز پانزدهم به مقصد اول (تهران)،
و سحر گاه روز شانزدهم به مقصد دوم (دمشق،) رسیدیم..
عاشقان پروانه وار به دور حرم و مضجع شریف بزرگ بانوان آل محمد (ص) می چرخیدند واشکها جاری میشد.
خدایا چه شده که اینچنین جوانان امروز در کنار تعداد محدودی از پیشکسوتان دفاع مقدس، آرزوی جهاد و شهادت دارند.
مکتب امام خمینی و امام خامنه ای با آنان چه کرده است که اینچنین بدنبال خلق عاشوراهای جدید هستند.
به آنهامینگریستم وصحنه ها و حالتهای عرفانی و روحانی مدافعان حرم را در ذهنم هک میکردم. در دلم غوغایی بود ،خدایا کدامین انتخاب شده اند،
الهی، از این کاروان عاشق چند نفر را انتخاب کرده ای.
خدایا، آن غم فراق دوستان را چگونه تحمل کنم.
پروروگارا، خودم درکجای این کاروان هستم،
معبودا، چگونه این امانت ها را به خانواده هایشان برگردانم، و.........
زیارت ها با نجواهای عاشقانه انجام گرفت.

#ادامه_دارد

#راوی

#سرتیپ_دوم_پاسدار_حمیدرضا_رستمیان
از فرماندهان جبهه مقاومت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸برای اولین بار/ پخش گوشه ای از تمرینات #یگان_اباعبدالله (یگان ویژه #سپاه که با آمریکایی در دریای عمان مقابله کردند)
#قسمت_دوم

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است👇
📡 @shohada72_313
💠#سردار #شهید #حسین #خرازی..

#فرمانده های گردان گوش تا گوش نشسته بودند..
آمد تو ،همه مان #بلند شدیم..
#سرخ شد،گفت:
بلند نشید جلوی #پای من..
گفتیم حاجی!
خواهش می کنیم اختیار داری.. بفرمایید بالا..
بازجلسه بود ..
#ایستاده بود #بیرون سنگر..
می گفت نمیام ..
شماها #بلند می شید‌..
#قول دادیم بلند #نشیم..
.......................................‌‌‌...............

#ولادت:۱۳۳۶ اصفهان #تحصیلات:دیپلم طبیعی
#شهادت: ۱۳۶۵/۱۲/۸ #شلمچه
#نحوه شهادت: اصابت بیش
از ۳۰ ترکش
#سن شهادت: ۲۸ سال
#مسئولیت: فرمانده لشکر
امام حسین ع
#یگان اعزامی:سپاه پاسداران
#محل دفن: اصفهان- گلستان شهدا

#یازهرا..

به اندازه ارادتت به #شهدا فراورد کن و به اشتراک بزار👇
🆔 @shohada72_313
💢 الاغی که اسیر شد؛

خاطره ای جالب از دوران دفاع مقدس:
💠 در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر
یگان الاغی اختصاص داده بودند.
از قضا
#الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.

💠 یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت
#دشمن رفت و #اسیر شد!

💠 چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن
#مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.

💠 اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد
#یگان شد.

🔺الاغ زرنگ با کلی
#سوغاتی از دست دشمن #فرار کرده بود.

بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت اما بعضی ها هم هستند که اشتباهی یا عمدی رفتن داخل جبهه دشمن و هنوز هم به دشمن
#سواری میدهند! و قصد #برگشتن هم ندارند / #دشمنان_خانگی

@shohada72_313
.
بسم الله الرحمن الرحیم
.
.دو دوست قدیمی که در راه دفاع از حریم و حرم اهل بیت علیهم السلام جان خود را فدا کردند.و به شهادت رسیدن .
#شهید_حسین_جمالی
#شهید_سجاد_طاهرنیا .
#تکاور_صابرین
#پاسدار
#صابرین
#یگان_صابرین

@shohada72_313
🥀 #خواب شهادت #سید_جواد_اسدی در #خان_طومان سال ۹۵

در یکی از روزهای اردیبهشت ۹۵ در قرارگاه تاکتیکی #یگان_ویژه_۲۵_کربلا ، #سید_جواد گفت: حاج آقاحاج، میخواهم کمی باهم صحبت و درد و دل کنیم.
گفتم : سیدجان بفرما (آخه بنده سیدها رو بنام صدا نمی‌کردم).
#سید_جواد ، از وضعیت منطقه و نیروها و پیگیری‌هایش گزارش داد.
بنده هم گوش میکردم.
از وجود نیروهای جاسوس در بین نیروها گفت (غیر ایرانی بودند).
ادامه داد...
از برخوردهایش با تعدادی از متخلفین (فاطمیون) گزارش داد.
بنده هم چند تذکر را جهت رعایت موضوعات گفتم.
#سید_جواد متوجه برخورد و رفتارهای خشن با غیرایرانی‌ها شده بود.
درد و دل و صحبت‌های اصلی اش شروع شد.
فهمیدم که همه آن گزارشات مقدمه مطالب اصلی سید هست.
او می‌خواست کمی از دلش بگوید و سفره دلش را باز کند.
بنده و #سید_جواد ، علاوه بر همکار و همرزم، یه طوری بچه محل سببی می‌شدیم.
بعصی اوقات لفظ بچه محل را بهش می‌گفتم.
#سید_جواد از حماسه سازی رزمندگان #لشکر_۲۵_کربلا تعریف کرد.
بعد گفت، ما باید هوای همه این رزمندگان را در عقبه داشته باشیم.
از مسؤل وقت رده خودش تعریف می‌کرد که خیلی هوای نفرات را داره..
بنده گوش می‌کردم و گهگداری اشاراتی داشتم و تصدیق یا رد می‌کردم.
سید ادامه داد که هوای خانواده‌ام را داشته باشید. از #همسر و پسرش #سید_احمد و زحمات اونها میگفت.
سفره دل سید باز شده بود. یکطرفه صحبت می‌کرد. از مادرش گفت و خوابی که مادرش دیده بود گفت و گفت و گفت.
بنده هم با آرامش گوش می‌کردم، با هم لبخند هم می‌زدیم.
#سید_جواد ادامه داد که حاج آقا، خواب #شهادت خودم را دیدم.
و بحث اصلی این بود که می‌خواست به بنده بگوید.
گفتم سیدجان، خواب چگونه بود؟
‌خندید و بانشاط و شادابی گفت:
حاج آقا، چند شب قبل خواب دیدم که در اثر جراحت به شهادت رسیدم.
اول یاد خواب مادرم افتادم که برای شهادت یکی دیگر از پسرهایش به فرزندانش گفته بود.
(#سید_جواد همیشه می‌گفت که شهید دوم خانواده بنده هستم.)
دوم اینکه بعد از شهادت، روحم به سمت آسمان بالا آمد، از بالای جنازه ام به پیکر بی جانم نگاه می‌کنم و میخندم و لذت می‌برم.
#سید_جواد ادامه داد که حتما توی این منطقه شهید خواهم شد و راضی هستم.
کمی به او سفارش کردم که سیدجان برای شما که برادر شهید هستی شهادت ممنوع است.
مواظب خودت باش.
#سید_جواد هم لبخندی زد.
از هم خدا حافظی کردیم.

چند روزی گذشت و در روز ۱۶ اردیبهشت ۹۵ در درگیری شدید با جبهه کفر، #سید_جواد_اسدی و #محمود_رادمهر در کنار یکدیگر در #خان_طومان به شهادت رسیدند.


🌹 روحشان شاد و راهشان پررهرو باد.
@shohada72_313