زندگی به سبک شهدا

#دوم
Channel
Logo of the Telegram channel زندگی به سبک شهدا
@shohada72_313Promote
643
subscribers
32.4K
photos
32.4K
videos
2.4K
links
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی 🍃🍃 #قسمت4⃣3⃣ #بانوی_صبورم_سلام...! شایدبتوان نام این چند خط را #وصیت_گذاشت، باید #برایت_وصیت کنم؛؛؛ بایدبدانی که من بدون فکر،تو را #رها نکرده ام #بانو...! چند شب قبل، #خوابی دیدم که #وادارم کرد به نوشتن این #نامه ها...…
"رمان 📚
#از_روزی_که_رفتی🍃🍃

#قسمت53⃣

رها: خودم میومدم، لازم نبود این همه راه رو بیای.!
صدرا: خودمم میخواستم حاج علی رو ببینم؛ بالاخره مراسم هفتم بود دیگه، ارمیا رو هم دیدم نمیدونستم اونا هم از بچه های
#تیپ_شصت_و_پنجن..! انگار همکار سید #مهدی بودن، هم دوره وهمرزم بودن.

_همکارای #سیدمهدی برای همه مراسم‌ها اومدن، فردا هم تو مرکزشون مراسم دارن؛ آیه گفت با #حاج_علی میاد فردا تا به مراسم برسه.

صدرا سری تکان داد و #سکوت کرد. رها در جایش جابه جا شد:

_ببخشید این مدت باعث زحمت شما شدم، نامزدتون خیلی ناراحت شدن..؟

صدرا: به خاطر نبودم ناراحت نبود، چون با تو بودم ناراحت شد و قهر کرد؛

شدم مثل این مردای دو زنه، هیچوقت فکر نمیکردم منم بشم مثل اون مردایی که دوتا زن دارن و هیچ جایی تو زندگی هیچکدومشون ندارن.

همه جا #متهمم، کلی به خاطراین #قهر کردنش پول خرج کردم.

#پوزخندی به یاد #رویا زد:

_شما زنها #عجیبید، تا وقتی براتون پول خرج کنن، براتون فرق نداره زن چندمید، مهم نیست شوهرتون اخلاق داره یا نه،اصلا مهم نیست آدمه یا نه...!

حالا برعکسش باشه،یه #مردِمهربونِ خوش اخلاقه #عاشق باشه و پول نداشته باشه براش تره هم خرد نمیکنن..!

#رها: اینجوری نیست،شاید بعضی آدما اینجوری باشن که اونم زن و مرد نداره،بعضیا #اعم از زن و مرد #مادیات براشون مهمه

پول چیز بدی نیست و #بودنش تو زندگی لازمه، اما بعضیا #پول رو اساس زندگی
میدونن..! این #اشتباه میتونه زندگی ها رو #نابود کنه.
عده‌ای هم هستن که کنار #همسرشون کار میکنن و زندگی رو کنار هم باهمه سختی هاش #میسازن..!

مهم اینه که ما ازکدوم دسته ایم و #همسرمون رو از کدوم دسته انتخاب میکنیم.

#صدرا:یه عده ی دیگه هستن که #جزء دسته‌ی #دوم هستن اماوسط راه خسته میشن و ترجیح میدن برن #جزء دسته ی اول..!

#رها: شاید اینجوری باشه اما #زنهای زیادی تو #کشور ما هستن که با #بی_پولی و #بدیها و تمام مشکلات #همسرشون،

باز هم خانواده روحفظ کردن؛حتی #عشقشون رو هم از خانواده دریغ نمیکنن...!

صدرا: تو #جزء کدوم دسته ای...؟
رها: من در اون شرایط زندگی نمیکنم...!

صدرا: تو الان #همسر منی، #جزء کدوم دسته ای..؟

رها #دهانش تلخ شد:

_من #خدمتکارم،اومدم تو خونه ی شما که #زجر بکشم...که دل شما #خنک بشه...!
#همسری این نیست، #فراتر از این حرفاست؛ از
#رویا خانم بپرسید #جزء
کدوم دسته‌ست.

تلخی #کلام رها، #دهان صدرا را هم تلخ کرد. این دخترگاهی چه #تلخ میشود..!

#صدرا: یه کم بخواب، تابرسیم استراحت کن که برسی خونه #وحشت میکنی؛؛؛؛

مامان خیلی #ناخوشه، منم که بلدنیستم کار خونه رو انجام بدم...!

خونه جای قدم برداشتن نداره...!

خودت #تلخ شدی #بانو...! خودت دهانم را #تلخ کردی بانو....! من که از هر دری وارد میشوم تو #زهر به جانم میپاشی....!


رها که چشم بازکرد، نزدیک #خانه ی زند بودند. در خانه انگار #جنگ به پا شده بود.

#رها: اینجا چه خبر بوده...؟

#صدرا: #رویا و #شیدا و #امیر و #احسان اینجا بودن،

#احسان که دید تو نیستی
شروع کرد جیغ زدن و وسایل خونه رو به هم ریختن؛

بعدشم به من گفت تو چه جور مردی هستی که میذاری #زنت ازخونه بره بیرون...!

این حرف روکه زد #رویا شروع کرد جیغ زدن و وسایل خونه رو #پرتاب کردن سمت من؛؛؛؛
البته نگران نشو، من جا خالی دادم....!

رها سری به #افسوس برایش تکان داد و بدون تامل #مشغول کار شد.


فکر کردن به رویا و کارهایش برای او خوب نبود..!
کارهایش که تمام شد،
نیمه شب شده بود. شام را آماده کرد.

خانم زند که پشت میز نشست رها را #خطاب قرار داد:
_چرا اینقدر دیر برگشتی...؟ اینجا خونه ی #بابات نیست که هر وقت میخوای میری و میای....!

صدرا وارد #آشپزخانه شد:
_من که بهتون گفتم، اونجا #شرایط خوب نبود، من گذاشتم باشه.

خانم زند: اینجا هم شرایط خوب نبود...!

#صدرا: مادر جان، تمومش کن....! اون بااجازه‌ی من رفته، اگه کسی رو

میخواید که #سرزنشش کنید، اون منم، چون هر بار من خودم بهش گفتم بمونه اونجا، رها... بشین با ما #شام بخور...!

خانم زند #اعتراضی کرد:
_صدرا..! چی میگی...؟ من با #قاتل_پسرم سر یه سفره...؟!

#صدرا توضیح داد:

_برادر رها باعث #مرگ_سینا شده، رها #قربانی تصمیم #اشتباهه_عموئه،

از#معصومه چه خبر...؟ نمیخواد برگرده خونه...؟

#رها هنوز ایستاده بود.


#خانم_زند: نزدیک وضع #حملشه، پیش مادرش باشه بهتره...!


#صدرا: آره خب...! حالا کی برمیگرده...؟ تصمیمش چیه...؟

#همینجا زندگی میکنه...؟

رها... تو چرا هنوز ننشستی...؟
#خانم_زند: اون سر میز نمیشینه......!

هنوز تصمیم نگرفته کجا زندگی کنه،

میگه اینجا پر از #خاطراته و نمیتونه #تحمل کنه، حالش بد میشه....!



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد.....

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
#تأمل

🍀امام سجاد عليه السلام فرمودند:

سه حالت و خصلت در هر يک از مؤمنين باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قيامت در سايه رحمت عرش الهی می باشد و از سختی ها و شدايد صحرای محشر در امان است👇👇

#اول آن كه در كارگشائی و كمک به نيازمندان و درخواست كنندگان دريغ ننمايد.

#دوم آن كه قبل از هر نوع حركتی بينديشد كه كاری را كه می خواهد انجام دهد يا هر سخنی را كه می خواهد بگويد آيا رضايت و خوشنودی خداوند در آن است يا مورد غضب و سخط او می باشد.

#سوم قبل از عيب جوئی و بازگوئی عيب ديگران، سعی كند عيب های خود را برطرف نمايد.

📚بحارالأنوار، ج 75، ص 141، ح 3

🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است👇
╔══.✾🌷✾. ═══
📡 @shohada72_313
═══.✾🌷✾. ══╝
📝 متن کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت

🔖 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم

📝 قسمت #دوم 👇🏻

🔰البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کارخوبی می کنم که برای مردنم دعا می‌کنم.

♦️ نمی‌دانستم که اهل بیت ما هیچ گاه چنین ادعایی نکرده اند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می دانستند.

خسته بودم و سریع خوابم برد..

💠نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم.

🔆بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده.. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم و با ادب سلام کردم.

ایشان فرمود: با من چه کار داری؟چرا انقدر طلب مرگ می کنی !هنوز نوبت شما نرسیده.
فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است ترسیده بودم.

♦️ اما با خودم گفتم:
اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است،پس چرا مردم از او می‌ترسند؟

🍀می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم من را ببرند. التماسهای من بی فایده بود.

✔️با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جای و گویی محکم به زمین خوردم..

🍂 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم،راس ساعت ۱۲ ظهر بود! هوا هم روشن بود، موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت..

🔵در همان لحظات از خواب پریدم؛ نیمه شب بود.می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد!

🔺روز بعد روز بعد دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس‌ها بودند که متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتند.

☑️ سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم.

🔶 در مسیر برگشت در یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد ...

🔷از سمت چپ با من برخورد کرد!
آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و روی زمین افتادم.

🔴 راننده پیاده شد و می لرزید‌

🌾 با خودم گفتم:پس جناب عزرائیل بالاخره به سراغم آمد!

🔵به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود و نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد...!

ادامه دارد....
Joze 02.mp3
3.8 MB
جز #دوم قران کریم
به روش تندخوانی(تحدیر)
با صدای استاد معتز آقايي
مدت زمان حدود نیم ساعت
حجم:3.9mb
طرح هر_روز_یک_جز🌸
@shohada72_313
❤️ #امام_سجاد عليه السلام فرمودند:

سه حالت و خصلت در هر يک از مؤمنين باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قيامت در سايه رحمت عرش الهی می باشد و از سختی ها و شدايد صحرای محشر در امان است👇👇

🔸 #اول آن كه در كارگشائی و كمک به نيازمندان و درخواست كنندگان دريغ ننمايد.

🔹 #دوم آن كه قبل از هر نوع حركتی بينديشد كه كاری را كه می خواهد انجام دهد يا هر سخنی را كه می خواهد بگويد آيا رضايت و خوشنودی خداوند در آن است يا مورد غضب و سخط او می باشد.

🔸 #سوم قبل از عيب جوئی و بازگوئی عيب ديگران، سعی كند عيب های خود را برطرف نمايد.

📚بحارالأنوار، ج 75، ص 141، ح 3

@shohada72_313