پازل
میخاهم صحنهای از یک فیلمنامه بنویسم.
امروز موقع نوشتن صفحاتصبحگاهی، توی بالکن صحنهای جلوی چشمم آمد. طرحی از آن را نوشتم. از صبح طرح را در سرم مرور کردم.
...
خندهدار است. این روزها کارهایی میکنم که پیشتر در مخیلهام هم نمیگنجید.
من و مقاله؟
«میگفتم به غیر از متخصصان کسی دیگر نمیتواند.»
من و داستانک؟
«قبلن نمیدانستم اصلن چنین چیزی وجود دارد.»
من و شعر؟
«فقط میدانستم که تنها از زبان بزرگان جاریست.»
من و سایت؟
«چقدر دنبال جایی که فقط مخصوص خودم باشد میگشتم.»
من و خیلی چیزهای دیگر
و الان در ناباوری تمام،
من و فیلمنامه؟
«حتا بعد از شروع نویسندگی میگفتم این یکی دیگه، نه.»
...
تمام این اکتشافات در خودم را مدیون استاد عزیز شاهین کلانتری هستم.
هر دفعه با شک در هر دوره ثبتنام میکنم و بعد از آن یک پازل دیگر از خودم را میچینم.
#شیمانهضت