View in Telegram
باروری تا زایمان نوشتن داستان در شش قسمت. در دو هفته. هر قسمت را یک روز در میان برای کسی فرستادن. این تمرینی‌ست در دوره‌ی «صد داستان ششم». نمی‌دانم چقدر می‌توانم از پس آن برآیم. برای نوشتن هر داستان کوتاهی روزها هزاران فکر به نورون‌های مغزم حمله می‌کنند. از بین تمام آنها یکی فقط می‌تواند خوش‌شانس باشد تا آنها را بارور کند. طرح شکل می‌گیرد. در سرم می‌لولَد. خودش را روی کاغذ پهن می‌کند. با دکمه‌های کیبورد کِش می‌آید. تا شکل و شمایل طرح اولیه را به خود بگیرد. تازه اینجا، آیینه‌ی دِقَم می‌شود. روزها شخصیت‌های جان گرفته با کلمات را به جانم می‌اندازد. و در خاب با شکلک‌های مختلف خودش را نشانم می‌دهد. گاهی دِهیدراته می‌شود. با پیاده‌روی چشمه‌ی خشک شده‌ی آن را پر از املاح‌معدنی می‌کنم. بیشتر اوقات اثری ندارند و مجبور می‌شوم جنین را با غَمی فراوان سقط کرده در گوشه‌ای حبس کنم. اما فقط کافی‌ست کوچکترین نبضی از او ببینم. با شوق به حملَش ادامه می‌دهم. نوازشش می‌کنم. حرفش را گوش می‌دهم. تا در نقطه‌ی پایان زاییده شود. این روند تقریبن یک ماه طول می‌کشد. تازه هنوز نمی‌دانم آیا زایشش به موقع بوده یا زود است. حالا با این روند، آیا من از پس این تمرین به خوبی بر خاهم آمد؟ با تردید اسم خودم را در چالش شرکت می‌دهم. #شیمانهضت @shimanehzat
Telegram Center
Telegram Center
Channel