@sherhaye_yavashakiشعرم، شعرم..
---
نگاه زل زده از شيشه های سنگ زده
معطلی پشت هر دری که زنگ زده
چراغ شب زده در خانه ای کلنگ زده
کلاغ پر زده از سرزمين جنگ زده
[زدن به فضل خدا رايج است موقع جنگ!]
----
به ضرب خمپاره هيچ کس ادب نشده
برای هيچ کسی آب شط طلب نشده
و هيچ خارکی از شرجی ات رطب نشده
هوا سياه شد اما هنوز شب نشده
[شدن برای تو ناممکن است موقع جنگ!]
----
هزار چشمه ی خون و هزار تا دل خون
هزار پيکر بی جان تپيده داخل خون
هزار گريه به دنبال حق باطل خون
هزار لنج شکسته کنار ساحل خون
[بله! که خون اسم رايجی ست موقع جنگ]
----
ميان جيب تو پوسيده دستمال سفيد
که مرگ چيز غريبی ست با دو بال سفيد
اسير دود سياه است اين خيال سفيد
به سرخ جان می داديم در قبال سفيد
[سفيد وضعيت مهلکی ست موقع جنگ]
----
بپوش بر تن هر باورت لباسم را
بپاش بر همه ی زخم ها حواسم را
بگير از همه ی تير ها تقاصم را
به گوش شب برسان عجز و التماسم را
[اگرچه امر فقط امر اوست موقع جنگ!]
----
قسم به هر چه که در باورم ورم کرده
قسم به هر چه مرا راهی عدم کرده
قسم به هر چه مرا با تو هم قسم کرده
بگو که اين همه شب را که در سرم کرده؟
[بگو! اگر چه دهان دوخته ست موقع جنگ]
----
نشسته ام که کمی واژه را قطار کنم
و بعد خون و جسد را در آن سوار کنم
اگر که شعر نگويم بگو چه کار کنم؟
اگر که شعر نگويم کجا فرار کنم؟
[و شعر من حرف بي خودی ست بعد از جنگ...]
----
#محمد_بم🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join
♦️