شعرهای یواشکی

#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
Channel
Music
Art and Design
Blogs
Politics
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel شعرهای یواشکی
@sherhaye_yavashakiPromote
1.74K
subscribers
578
photos
52
videos
52
links
ترجیح می دهم شعر شیپور باشد نه لالایی «احمد شاملو» 🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

درکوچه ها قدم زدی آنقدر سر سری
تاخون به چشم پنجره و در بیاوری!

با دکمه های پیرهنت سختگیر باش
وقتی دو برّه را به چراگاه میبری!

رویاترین زنانه که من را مرتبا
به باد میفروشی و از آب می خری!

من مثل سنگواره ی پرواز، مثل سنگ
پروانه ای که خشک شده لای دفتری

یا بادبادکی که به سرگیجه مبتلاست
در دست باد در نوسانات روسری

من را کلاغ میکنی و توی خوابِ شهر
روی چنار های «جهانشهر»میبری

و میدمی به ساچمه ای از تفنگ ها
و می روی سراغ کلاغ جوان تری؟

از روح آن کلاغ به تو نامه میرسد
روح کلاغ رفته به جلد کبوتری

عنوان نامه خون کلاغ است، نو عروس
این نامه را به یاد من و حسرتم ببوس

روح کلاغ مرده کجا بال و پرکجا؟
از این کلاغ بال کجا مانده پر کجا

روح کلاغ ساچمه را قورت میدهد
دانه کجا و ساچمه ی بی پدر کجا؟

گفتی سفر کنم که فراموش تر شوی
شوق سفر کجا؟ دل بی همسفر کجا

گفتم شکایتی بنویسم به دادگاه
شاکی کجا و متهم ما حضر کجا

قاضی کجا و روح کلاغ این چه صحبتی است؟
ما بین ما شکایتی از یکدگر کجا

رفتی و از خدای گرانسال تر شدم
از مزرع ملخ زده پامال تر شدم

#محمدرضا_حاج_رستمبگلو

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

#روز_کارگر
#اسماعیل_بخشی

در استقبال از غزل #مهدی_ملکی_دولت_آبادی و ابیات #محمدرضا_حاج_رستمبگلو عزیز و #علی_اکبر_یاغی_تبار گرامی این چند بیت تقدیم به #اسماعیل_بخشی:

سلام ای همقطار ای مرد بی لبخند اسماعیل
سلام ای در حصار میهنم هم بند اسماعیل
سلام ای هم قبیله، بی نفس، بی نانِ بی امید
وکیل سرزمین نفت و گاز و قند اسماعیل

سلام ای حسرتت همپای کرخه، آرزویت دور
و حجم خستگیهای تنت الوند اسماعیل
سلامت را نمی‌ گویند پاسخ چون هوا شرجیست
و مسئولینِ زیرِ سایه انسانند اسماعیل!

بیا از نیشکر بشنو شکایتهای خلقی را
که از قاضی شهر امید بُبریدند اسماعیل
حکایت‌‌های آنهایی که نان جنگ را خوردند
حدیث راه پر خون را... (چه ها کردند) اسماعیل

چگونه حق خود را از گلوی خصم میگیری؟
رفیق ساده‌ی تنهای بی‌ترفند اسماعیل
صدایی در نمی‌آید اگر از پاسبان و دزد
گمان کردی که این نامردمان خوابند اسماعیل؟!
در دروازه های شوش را بر اجنبی بستی
ببین دژخیم ها امروز خویشانند اسماعیل
اگر بیگانه بُرد از زیر خاکت بُرد... این خویشان-
نظر بر دسترنج کارگر دارند اسماعیل!

کُناری*، ریشه در افسانه‌های شهر من داری
و صبرت بیش ازاینها بوده و... هرچند اسماعیل-
که تاوان بریدن را تبر بر دوش خواهد داد
و این را مردمانت خوب می‌دانند!اسماعیل

صدایت خون شد و جاری به رگهای تن مُرده
به شاوور و به کارون و به دز سوگند اسماعیل!
نماد ایستادن هستی و حالا یقین دارم-
که داری با نژاد نخل‌ها پیوند اسماعیل
زبان سرخ داده دودمان ظلم را بر باد
سرت سبز و سرافراز ای یل دربند اسماعیل

#علیرضا_بشارتی

*کُنار نام درخت بومی شوش
#کارگران_هفت_تپه
#کارگران_نیشکر_هفت_تپه
#هفت‌تپه
#هفت_تپه
#کارگران_فولاد_اهواز
#شوش
#هفت_تپه

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

سرکوه بلندآمد، پلنگ از زیر وماه از رو
که دریا می گرفت آن شب کنار قایقی پهلو

سرکوه بلند از ماه قایق پیشه عاشق تر
پلنگ آهسته می زد خیمه ، ماه از در می آمد تو

سر کوه بلند آمد، نسیم از راست، ابر از چپ
مه آلوده ترین رقصی که شاید باد با گیسو

سر کوه بلند آنقدر دریا غرق قایق شد
که لنگر از کنار آورد و کرد از هر طرف پارو

پلنگ از ماه خود با رونما تا رو بگیرد، ماه
دو مروارید غلطان زیرلفظی می گرفت از او

پلنگ از ماه راضی شد به یک لبخند، ماه امّا
کشید از هر دو سو اخمی ازاین ابرو به آن ابرو

پلنگ از قصه ی اجدادی اش با ماه می گوید
و ماه رند می پرسد چه خواهی کرد با آهو؟

پلنگ آهو شنید آهو، دلش لرزید، می ترسید...
سر کوه بلند آید نبیند خویش را با او 

سر هر کوه اگر ماهی پلنگی منتظر دارد
سرکوهی پلنگ از ماه دارد زخم بر پهلو

پلنگی زیر پای ماه گاهی بر سر کوهی
خیالی دارد امّا خام، چاکی دارد از چاقو

دوتالبخند گاهی در می آمیزد دو بی همسر
که یک نفرین به آتش میکشد زخم از دو هم زانو

سر کوه بلند القصه آهو می رسید از راه
و باد بامداد از خیمه پی می کند تا بارو

رسید آهو! چه می داند چه میبیند؟ چه می دانی !
چه بویی بود بوی خون ، که خون بوییده بود آهو

چه رنجی می کشید آهو؟!که آهی می کشید از رنج
پلنگ از ماه دامن می کشیدو ماه دست از او

سر کوه بلند امشب چه ماهی زیر سر دارد؟
پلنگی تازه سر بر کرده از قنداقه ی نَنو

پلنگی ماده، آهو نر! و حتی ماه اخمو نر
پلنگ و ماه وآهوپر،نه من با تو نه تو با او 

#محمدرضا_حاج_رستمبگلو

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
واکنش محمدرضا حاج رستم بیگلو

بلواى گم شدن سنگ پا
خنده دار ترين جاي ماجرا اينجاست كه در سطوح عاليه ي ادبيات امروز ما نه تنها سكوت كرده ايم بلكه چنان لألماني گرفته ايم كه آثاري مثلن روزگاردوزخی_آقای_ایاز كه شرافتن لايق جايزه_نوبل است در محاق قرار گيرد و نيز اعتراض به انتشار غير قانوني آن در نطفه خفه شود . و از قضا در مورد سرقت هاي سخيف ادبي آنجا ها كه به واقع آثار هنري و ادبي به سرقت رفته زبانهامان در ماتحت هامان قاپ مي اندازد . سرقت آب را گذاشته در روضه_خواني سرقت آفتابه ايم، چرا؟ اولن:چون در نوع اول يعني اعتراض در مورد سرقت هاي به واقع هنري و ادبي از دو سو هزينه آور است، يك سو اينكه اغلب هنر مندان و أديبان طراز اول و شريف مورد عتاب حكومت هستند و از سوي ديگر براي باقي (سايه زي ) هاي ادبي محاق خورشيد مي تواند به افروختن شمع هاشان رونقي ببخشد،
دومن:چون با تمام سياهكاري رسانه ميلي و نكوهش بزرگان جهان از چنين رسانه هايي ما مردم گلّه خو همچنان چشممان به قاب جعبه ي جادوست ، ملتي برانگيخته شده اند و بر افروخته كه مامور سانسور و مجري صداوسيماي ميلي ، با يكي ديگر كه ديگر خيلي.... در افتاده نه عزيزان ما_باهم_نيستيم خيلي ها با هم بوديم و خيلي ها نه اما اكنون در گستره ي ادبيات نيز مي رود تا بادمهرگان بوزد و كم كم مُجازگران و مَجازگران مَجيزگران از هم تفكيك شوند ، گويا رستاخيزي در شرف وقوع است . البته در ميان حاميان كمپين مربوطه أسامي شريف و بزرگواري هم ديده مي شوند كه به زعم حقير دارند قرباني خوش بيني و سعه صدر خود مي شوند

#محمدرضا_حاج_رستمبگلو

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﻣﻤﺘﺪ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﯼ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺖ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺷﻌﻠﻪ ﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﺣﻞ ﻭ ﮔﺮﺩﺍﺏ ﺩﺍﻣﻦ ﺍﺕ

ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺩﻭﺧﺘﻦ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺟﻨﮓ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺗﻦ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺷﻌﻠﻪ ﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻃﺮﻑ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺗﻒ ﺑﻪ ﺷﺐ ﺗﻠﺦ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺕ

ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﺁﯾﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ؟
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ!
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ - ﻭﺍﯼ!ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺷﺒﯽ ﺯﻥ ﺍﺕ ...

ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻣﺴﺖ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﻧﺎﺏ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺳﺮﺍﺏ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ : ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﺳﺮﺍﺏ ﻧﺎﺏ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺗﻠﻨﮕﺮ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺍﺕ

ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺮ ﻧﺒﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺮ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺩ ﺷﺪ ﺍﯾﻦ ﭼﺎﯼ ﺳﺮ ﺑﮑﺶ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﮑﺶ ﺑﮑﺸﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﺗﻦ ﺍﺕ؟

ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻭ ﺑﯽ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺩﺭ ﻫﻢ ﻭ ﺑﺮ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺩﺭ ﺑﻐﻞ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺕ

ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺑﺨﺖ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺭﻧﮓ ﺷﺐ ﺳﯿﺎﻩ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮓ ﺷﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺳﯿﺎﻩ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺎﻩ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﻋﻤﺮ ﻣﺮﺍ ﺩﻭﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺕ

ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ
ﻣﻬﺘﺎﺏ ﻧﻪ ﺩﻭ ﻧﺮﮔﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ
ﺩﺭ ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺩﻭ ﻧﯿﻤﻪ ﯼ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ
ﺗﺸﺒﯿﻪ ﻣﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﺕ

ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺁﯾﺎ ﺷﺐ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮓ ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﺻﻼ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﺍﺯ ﺍﺑﺮ ﺣﻮﻟﻪ ﺑﺮ ﺗﻦ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﺴﺘﻦ ﺍﺕ ...

ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺶ ﻏﺰﻝ ﻧﺎﺗﻤﺎﻡ ﻣﻦ
ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺶ ﺩﻝ ﺑﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﻦ
ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺶ ﺑﻪ ﺩﻡ ﺍﻧﻬﺪﺍﻡ ﻣﻦ
ﺍﯼ ﺷﻮﮐﺮﺍﻥ ﺭﺳﯿﺪ ﺷﺐ ﺳﺮ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺍﺕ

ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯿﮑﺸﻢ
ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯿﮑﺸﻢ
ﻣﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯿﮑﺸﻢ
ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺜﻞ ﺷﻌﺮﯼ ﺳﺮﻭﺩﻥ ﺍﺕ

#محمدرضا_حاج_رستمبگلو

انتشار آثار سوخته با شعرهای یواشکی
@sherhaye_yavashaki