@sherarabimoaser
طلّ وسألني إذا نيسان دقّ الباب
خبّيت وجّي وطار البيت فيّي وغاب
حبّيت إفتحلو وعالحب إشرحلو
طلّيت ما لقيت غير الورد عند الباب
بعدك على بالي يا قمر الحلوين
يا سهر بتشرين يا دهب الغالي
بعدك على بالي يا حلو يا مغرور
يا حبق ومنتور
على سطح العالي
مَرَق الصيف بْمَوَاعيدو
والهوى لَمْلَمْ عَنَاقِيدو
وما عرفنا خَبَرْ عنّك يا قَمَرْ
ولا حدا لوّح لِنَا بإيدو بتطلّ الليالي
وبتروح ليالي و
بعدك على بالي على بالي------------------------
ايستاد وُ از من پرسيد: بهار در زده است؟
چهره پوشاندم، خانه با من پرید وُ غیب شد
دلم میخواست در را باز کنم و از عشقم برایش بگویم
بر در ایستادم اما جز گلها چيزی نیافتم
ای ماه زيبا، هنوز در ذهن منی
ای شببیداری پاییزی، طلا طلایی
زيبای مغرورم، هنوز در ذهن منی
ای پونه وُ پیچک سفید بالا وُ بالاتر
تابستان گذشت با قرارهایش
هوا خوشههای انگور را جمع کرد
از تو ای ماه پیامی نشنيديم
کسی به سراغ ما نيامد
شبها میآیند وُ میروند
هنوز در ذهن منی، در ذهن منی
آهنگ:
#بعدك_على_بالي اجرا:
#فیروزشعر:
#الأخوين_الرحبانيمحصول سال 1974
مترجم:
#رضا_طاهری @sherarabimoaser