می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
..
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست
"سهراب"
@MF1985sh
و مولانا «شمس» را گفت: پس زخمهامان چه؟ و او پاسخ داد که: نور از محلِ آن ها وارد میشود. و آنکه رفته چه میداند از خیلی چیزها که بر او نگذشته است شبِ هجران و روزِ تنهایی. و بیچاره دل که غارت عشقش به باد داد.