✅چرا مینیمالیسم تغزلی؟!
🔹مانیفست شعر زبانک
به قلم
#استاد_آرش_آذرپیک شاید بتوان نسل فعالان عرصه
های هنری در دههی هفتاد را نسل رویکردهای شگفتآفرین رنگینکمانگون، موج متفاوتنویسیها و متفاوتنگریها دانست که تمام اقشار هنری و فرهنگی در دهه هفتاد را درگیر خویش ساخته بود و فعالان عرصه
های گونهگون همواره در پی کشف تجربه
های نوین و تجربهنشده بودند.
حول و حوش دو دهه جهان و جان و جامعهی ما نسل جنگزده مملو شده بود از صداهای گوشخراش، دردهای خانمانسوز تودگانی، رنج
های روانسوز ناگهانی اما معمول، رنگ
های دلمردهی بیروح، کدری، انفجارها و شعارها و... بنابراین واکنش جامعه در مقابله با این اشباعشدگی سرسامآور با رویکردهای اجتماعی و سیاسی تحت عنوان برقراری جامعهی مدنی و آزادی
های فردی_جمعی، حس تودهگریزی و وحدت ستیزی
های پنهان و آشکار برای نمود بخشیدن به هویت
های فردی و جمعی با روی آوردن به غیرمتعارفها، خلاف عادتها و اشکال و اصوات و رنگ
های متکثر و جنجالی در همهی ساحات زندگی به ویژه هنر و ادبیات بود و برآیند اینگون حرکتها در شعر ایران انواع و اقسام سبک
های فردی _جمعی معناگریز، فرممحور و زبانابژهساز شد، شعر زبان (پستمدرن)، وضعیت دیگر (پستمدرن)، شعر گفتار، حرکت، پرفورمنس و... در یک کلام ما همگی میخواستیم که در اوج باور سیاسی به برابری قانونی همهی آحاد جامعه در فردیت خویش برای ایجاد تفاوت قانونها را بشکنیم و مخالفت کنیم با تمام داشتهها برای تحقق عصیانگرای خواستهها و با تمام ناکامی
های سیاسی_اجتماعی، تاریخ نشان داد در ایجاد تحول و دگرگونسازی
های ادبی موفق و پیروز شدهایم! اما خردکخردک آن تب و طوفانِ ستیز و گریز از انجمادها و اعتقادها فرونشست و البته دولتی که در تحقق فردیت
های آوانگارد و متکثر در ساحات فراوانی با ما همدل بود نیز کنار رفت.
از لحاظ هنری، تاریخ در دههی هفتاد یک نسل شورشی و انقلابی را تجربه کرد چه در ادبیات، چه در سینما، چه در موسیقی و...
اما در دههی هشتاد ورق برگشت. دیگر شورش سرکش قلمها کافی بود! پیچیدگیای که جزء لاینفک تمام شلوغی
های فرهنگی_هنری هفتادیها شده بود دیگر چندان پذیرفتنی و خورند و پسند واقع نمیشد. مردم در دو حیطهی وارون یا به مدلینگ بیهویت و دغدغه روی آوردند یا سادهزیستی نازاهدانهی مینیمالیستی رواج یافت که در هر حالت به علت فرار از پیچیدگیها و سوق یافتن به سمت و سوی فستفودگیِ فرهنگی، قشر هنری و فرهنگی از جایگاه فاعلِ پیشنهادگر هنری و راهبری فرهنگی به شدت تنزل یافت و مبدل به تابع پیشنهادپذیر و پیرو سلیقهی عوام شد که در دههی نود این روند تداومی مضاعف پیدا کرد. دیگر باید یک هنرمند یا بهتر بگویم هنربند چیزی را تحویل جامعه میداد که تودگانی و ساده باشد و این باعث شد پرگویی
های پراکندهی ماکسیمالیستی به جای انسجام تحلیلگرایانهی بالزاکی و منظومهسازِ فردوسیوار در اوج پراکندگی هر تکه به تکینگی روی آورد و خود را در ظاهری مینیمالنما کاور کند و این را میتوان در اصطلاح «جمع متفرق ضدین» تعریف کرد که روبنایی از دو حرکت هنری متضاد را بیهیچ عنایت به ریشه و اندیشهی آنها در کلیشه
های گذرا تعریف کند بنابراین مینیمالیسم آنچنان که مانیفست
های این پارادایم برای حذف ناضرورتها و نمود بایسته
های طبیعی پدیدارها آلترناتیو خویش ساخته بود هرگز در شعر ایران رخ نداد و به بیان روشنتر حرکت
های مینیمالنمایی رخ داد که زیر عناوین گونهگون بدون کشف خاصی در فضای شعری، وارون پیچیدهنگاریها و زبانورزی
های شعر دههی هفتاد که حیثیتی نخبگانی داشت این گون سبک
های فیک با کوتاه کردن دیوار هنر شعر برای جذب حداکثری _به قیمت شاعرنما کردن بیشینهی جامعهی شعردوست و خوانندگان باذوق شعر_ وارد گودی شدند که پهلوانان آن یا خانهنشین
های خودخواسته شده بودند یا استادنمایان برای توجیه لاطائلات خویش و دور ساختن جوانه
های شعر از آن بزرگان که دست به بایکوت، تخریب و تمسخر چهره
های پیشرو و سبک
های اصیل زده بودند. بر تختهسیاه انجمنها و جشنوارهها و فرهنگسراها نقاشی مار کشیده و خط نستعلیقی که هنرمندانه مار را نوشته بود به باد استهزا گرفتند و جوانان ناآگاه را گرد بساط زودگذر خویش جمع کردند. در این میان و میانه از نیمهی دوم دههی هفتاد چه در شعر کلاسیک و چه در شعر موسوم به آزاد بنا بر ضرورت
های زبانی و زمانی، رویکردی هنری_اندیشگانی سامان یافت که در آن با حفظ و همراهی مؤلفه
های بنیادین مکتب مینیمالیسم به جای فضای شدیداً حذفگرا، بیروح و خشک آن نحلهی جهانی بنا بر ذوق و روح جمعی شرقی_ایرانی عنصر عاطفه را جزء لاینفک رویکرد مینیمالیستی خویش قرار داده و هضمگراییِ واژگان در هستهی مرکزی شعری_روایی اثر جایگزین حذفگرایی افراطی مینیمالیستها شد.
برگرفته از کتاب
#زبانههای_عاشقانهتالیف:
#عاطفه_عسگری