عطر پیراهنت باد را برد تا حوالی مادرانهها چه گستاخانه راه تو را پیمود و باز ماند از تو که تاول های عطرین پاهایت رفتنها را میبارند در چاه اشکی که دروغی صنوبرین است میدانی؟ ارکیده ی سرخ بیحوصلهترین یادمان توست
می تابید گیسوان بلوند ماه را برکه آنگاه که کودک صبح زاده شد میان چشمان زن و از گیاه بالا رفته از دیوار تعشق توت فرنگی های سرخ را بچیند قبل از کاشته شدنشان در سالگرد عشقی آن جهانی