🌧شعـــرباران🌧

Channel
Logo of the Telegram channel 🌧شعـــرباران🌧
@shear_baranPromote
386
subscribers
"آسمان زیبا یی باران به نم نم بودن است ارزش بسیار مروارید در کم بودن است" #منتخب #اشعار_اعضاء_انجمن_ادبی_شعر_باران
به مناسبت سالروز درگذشت بانو سیمین بهبهانی



صورتک بر چهره بستید و شما را می‌شناسم
روی پنهان کرده‌اید اما صدا را می‌شناسم

شرم را بر آستان لقمه‌ها کردید قربان
من گدایان زبون بی‌حیا را می‌شناسم

همچو گرگ از اشتیاق طعمه لبریزید، آری
معنیِ این خنده‌ی دندان‌نما را می‌شناسم

باورم را آشنایی نیست با گفتار لبها
من زبان ساکت اندیشه‌ها را می‌شناسم

هست زندانی سیه در پشت این دیوار رنگین
از ورای رنگ دلسوزی ریا را می‌شناسم

اشک تمساح است این در آرزوی طعمه ریزد
من به ساحل مردمی بی‌دست و پا را می‌شناسم

گر طلسمی بسته گرداند، دعایی می‌گشاید
می‌شناسید آن طلسم و این دعا را می‌شناسم

بند هر مشکل که بر پایم زدید آسان گشودم
معجز این پنجه‌ی مشکل‌گشا را می‌شناسم

صورتک از چهره بگشایید ای پتیاره دیوان
من شما را می‌شناسم من شما را می‌شناسم...

#سیمین_بهبهانی

@Shear_baran
بن‌بست رشد شتر را تنها من درک می‌کنم
و تنها من می‌دانم
در کدام حلقه از سلسله عاشقان
لادن و بلبل تفکیک‌ناپذیر می‌شوند!
اقیانوس‌ها، استخر شنای نیاکان من بودند
و ستارگان فانوس حیاط خانة نوادگانم خواهند ماند!

#حسین_پناهی

@shear_baran
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سلام
خداحافظ
چيز تازه اگر يافتيد
بر اين دو اضافه كنيد
تا بل باز شود
اين در گمشده بر ديوار

#حسین_پناهی

در سالروز جاودانگی حسین_پناهی یادش را گرامی می‌داریم.
@shear_baran
در برابر چشمان آسمان
ابر را دزدیدند
در برابر ابر،باد را.....

در برابر چشمهای باد
باران را دزدیدند
در برابر باران،خاک را.....

آنگاه چشمانی را
که دزدها را نظاره گر بود
دفن کردند...

#شیرکو_بیکس

۱۳ مرداد سالروز درگذشت شیرکو بیکس شاعر آزادیخواه و مردمی کرد


@shear_baran
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فیلم مستند زندگی و شعر شاملو

امروز دوم مرداد سالمرگ احمد شاملو یکی از قله‌های شعر معاصر

@shear_baran
بر کدام جنازه زار می‌زند...

 
بر کدام جنازه زار می‌زند این ساز؟
بر کدام مُرده‌ی پنهان می‌گرید
این ساز ِ بی‌زمان؟
در کدام غار
بر کدام تاریخ می‌موید این سیم و زِه، این پنجه‌ی نادان؟



بگذار برخیزد مردم ِ بی‌لبخند
بگذار برخیزد!



زاری در باغچه بس تلخ است
زاری بر چشمه‌ی صافی
زاری بر لقاح ِ شکوفه بس تلخ است
زاری بر شراع ِ بلند ِ نسیم
زاری بر سپیدار ِ سبزبالا بس تلخ است.
بر برکه‌ی لاجوردین ِ ماهی و باد چه می‌کند این مدیحه‌گوی تباهی؟
مطرب ِ گورخانه به‌شهراندر چه می‌کند
زیر ِ دریچه‌های بی‌گناهی؟




بگذار برخیزد مردم ِ بی‌لبخند
بگذار برخیزد!
۱۸ شهریور ِ۷۲ 


دوم مرداد سالمرگ احمد شاملو.


@shear_baran
۲۸اردیبهشت ماه بزرگ‌داشت حکیم عمر خیام گرامی باد

همه ساله چنین روزی به عنوان روز بزرگ‌داشت حکیم عمر خیام گرامی داشته می‌شود.
ابوالفتح الدین عمر بن ابراهیم نیشابوری مشهور به خیام از برجسته ترین حکما و ریاضی دانان جهان اسلام در سال ۳۲۹ ه.ق در نیشابور دیده به جهان گشود.
حکیم عمر خیام پس از طی تحصیلات در رشته ریاضیات و نجوم تبحر خاصی یافت و در این حوزه شیوه های خاصی را در حل مسایل مختلف ابداع کرد. به دلیل تبحر و دانش عظیمی که در این دو علم بدست آورده بود، ملکشاه سلجوقی او را به سوی در بار فراخواند و وی را در صدر نشاند .خیام در نزد ملکشاه دست به انجام کارهای علمی بسیاری زد که از میان آنها می توان به نگارش تقویم جلالی اشاره کرد. وی بنا به در خواست ملکشاه رصدخانه ملکشاهی را ساخت و در صدد اصلاح تقویم موجود بر آمد . تقویم جلالی او که امروزه در میان ایرانیان رواج دارد از چنان اعتباری بر خوردار است که تا کنون کمتر به آن ایراد وارد شده است.
او را امروزه بیشتر به دلیل اشعارش می شناسند. این دانشمند برجسته جهان اسلام در سال ۵۱۷ ه.ق چشم از جهان فرو بست.




@shear_baran
سه عامل سقوط حکومت‌ها در نگاه فردوسی

سعید معدنی

۲۵ اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی است. وی یکی از متفکرانی است که تاریخ ایران باستان را از آغاز تا سقوط ساسانیان مطالعه کرده و خود نیز در قرن چهارم و پنجم هجری در طول عمر هفتاد و اندی ساله‌اش  شاهد ظهور و سقوط دولت‌هایی بوده است.
فردوسی مانند بسیاری از متفکران دیدگاهی در باره سقوط شاهان، دولت ها و حکومت‌ها دارد.

وی معتقد است که سه عامل موجب نابودی آنها می ‌شود:
نخست ظلم و ستم؛ ستمی که شاهان و حاکمان بر مردمان روا می‌دارند عامل اصلی و مهم سقوط از دیدگاه فردوسی است. مردمانی که توسط صاحبان زور سرکوب و زندانی و شکنجه  و تحقیر و کشته می‌شوند.
دوم.: حذف نخبگان و اهل فکر، و به کارگیری بی‌مایه‌گان و بی‌خردان در مسند امور و مدیریت جامعه.
سوم ، ثروت اندوزی،و سیری‌ناپذیری از داشتن دارایی که فساد مالی از سوی حکومتگران را به همراه دارد. با فزون‌خواهی خداوندان زور و تزویر جامعه فقیرتر و حقیرتر می‌شود.

سراینده شاهنامه در باره این سه عامل چنین می‌گوید؛
سرِ تخت شاهان بپیچد سه کار:
نخستین ز بیدادگر شهریار

دگر آنکه بی‌ سود را برکشد
ز مرد هنرمند سر درکشد

سوم آنکه با گنج خویشی کند
بکوشد به دینار بیشی کند

بدین ترتیب سه عامل:
ستمگری، سفله‌پروری و فزون‌خواهی،
عاملان اصلی سقوط حکومت‌های ستمگر در نزد حکیم توس است.

@shear_baran
یکم اردیبهشت،
روز بزرگداشت سعدی شیرین گفتار،
سالروز درگذشت شادروانان
ملک‌الشعرای بهار ،
سهراب سپهری
و علامه اقبال لاهوری

چه بسا حق این بود که
امروز را روز شعر و ادب پارسی می‌نامیدند...

@shear_baran
۲۵ فروردین #روز_عطار_نیشابوری، شاعر و عارف اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم است. او که داروسازی را در بغداد آموخته بود و عطاری داشت به عرفان روی آورد و آثار مهمی خلق کرد و در جریان حمله مغول اسیر و کشته شد

#روزها



چون صبح دميد و دامن شب شد چاک
برخيز و صبوح کن چرائی غمناک

می نوش دمی که صبح بسيار دمد
او روی به ما کرده و ما روی به خاک

#عطار
#انجمن_ادبۍشعرباران
.

بلبل آهسته به گل گفت شبی
که مرا از تو تمنایی هست

من به پیوند تو یک رای شدم
گر ترا نیز چنین رایی هست

گفت فردا به گلستان باز آی
تا ببینی چه تماشایی هست

گر که منظور تو زیبایی ماست
هر طرف چهره زیبایی هست

پا بهرجا که نهی برگ گلی است
همه جا شاهد رعنایی هست

باغبانان همگی بیدارند
چمن و جوی مصفایی هست

قدح از لاله بگیرد نرگس
همه‌جا ساغر و صهبایی هست

نه ز مرغان چمن گمشده‌ایست
نه ز زاغ و زغن آوایی هست

نه ز گلچین حوادث خبری است
نه به گلشن اثر پایی هست

هیچکس را سر بدخویی نیست
همه را میل مدارایی هست

گفت رازی که نهان است ببین
اگرت دیده  بینایی هست

هم از امروز سخن باید گفت
که خبر داشت که فردایی هست

#پروین_اعتصامی

( ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ تبریز / ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ تهران)

#انجمن_ادبۍشعرباران
🔴 ۱۵ فروردین سالروز درگذشت پروین اعتصامی 🖤

اينکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
گرچه جز تلخی از ایام ندید
هرچه گویی سخنش شیرین است

#انجمن_ادبۍشعرباران
می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شب‌تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشمِ کس و لیک
غمِ این خفته‌ی چند
خواب در چشمِ ترم می‌شکند.

نگران با من اِستاده سحر
صبح می‌خواهد از من
کَز مبارک دَمِ او آورم این قومِ به جان باخته را بل‌که خبر
در جگر خاری لیکن
از رهِ این سفرم می‌شکند.

نازک‌آرایْ تنِ ساقِ گلی
که به جانش کِشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا! به بَرَم می‌شکند.

دست‌ها می‌سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می‌پایم
که به در کس آید
در و دیوارِ به هم ریخته‌شان
بر سرم می‌شکند.

می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شب‌تاب
مانده پای‌آبله از راهِ دراز
بر دَمِ دهکده مردی تنها
کوله‌بارش بر دوش
دستِ او بر در، می‌گوید با خود:
«غمِ این خفته‌ی چند
خواب در چشمِ ترم می‌شکند.»


#نیما_یوشیج


#انجمن_ادبۍشعرباران
ترسید شیخ تا که ز شادی به صف شویم
می را حرام کرد که از غم تلف شویم

عُمر پدر به نکبت تمکین تباه شد
هان ای پسر! بکوش که ما ناخلف شویم

اینک دهان مبند که بعد از وفات هم
از ما اگر که پوست بگیرند دف شویم

وقت "چرا" به شوق "چَرا" در شکم مریز
تا صبح روز حشر مبادا علف شویم

چون مرگ در ره است ز پنهان‌ شدن چه سود؟
صیاد را چه غم اگر اندر صدف شویم؟

شکر خدا که سفره‌ی باریک شیخ و شاه
پهن آنچنان نبود که ما بی‌شرف شویم

#حسین_جنتی

#انجمن_ادبۍشعرباران
ادامه فرخی یزدی ( ۲ )

بعد از آنکه ضیغم‌الدوله قشقایی حاکم یزد دهان فرخی را به سبب سرودن اشعار بالا دوخت، او هنگامی که در زندان به سر می‌برد مسمط زیر را برای آزادی‌خواهان و دموکرات‌های تهران فرستاد. سرانجام پس از دو ماه از زندان گریخت و با زغال بر دیوار زندان نوشت:

«به زندان نگردد اگر عمر طی
من و ضیغم‌الدوله و مُلکِ ری
به آزادی ار شد مرا بخت یار
برآرم از آن بختیاری دمار»

همچنین ضیغم‌الدوله عزل و حاج‌فخرالملک به فرمانداری یزد گماشته شد. حاج‌فخرالملک از فرخی دلجویی کرده به او گفت: «اگر ضیغم لب و دهان ترا به هم دوخت، من دهانت را پر از اشرفی می‌کنم» و چند دانه اشرفی ناصرالدین‌شاهی در دهان او ریخت. فرخی پس از این رخداد از یزد به تهران رفت و در آنجا شعر‌های آزادی‌خواهانه‌اش را منتشر کرد.


ای دموکرات بت باشرف نوع‌پرست
که طرفداریِ ما رنجبران خوی تو هست
اندرین دوره که قانون‌شکنی دل‌ها خست
گر ز هم‌مسلکِ خویشت خبری نیست به دست

شرحِ این قصه شنو از دو لبِ دوخته‌ام
تا بسوزد دلت از بهرِ دلِ سوخته‌ام

ضیغم‌الدوله چو قانون‌شکنی پیشه نمود
از همان پیشهٔ خود ریشهٔ خود تیشه نمود
خونِ یک ملتِ غارت‌زده در شیشه نمود
نی ز وجدان خجل و نی ز حق اندیشه نمود

به گمانش که در امروز مجازاتی نیست
یا به فرداش بر این کرده مکافاتی نیست

تاخت در یزد چنان خنگ ستبدادی را
کز میان برد به یکبارگی آزادی را
کرده پامال ستم قریه و آبادی را
خواست تا جلوه دهد مسلک اجدادی را

ز آنکه می‌گفت من از سلسلهٔ چنگیزم
بی‌سبب نیست که چنگیز صفت خونریزم

#فرخی_یزدی

#انجمن_ادبۍشعرباران
یک مسمط از فرخی یزدی ( ۱ )

فرخی یزدی این مسمط را زمانیکه ضیغم‌الدوله قشقایی در سال ۱۳۲۸ قمری حاکم یزد بود، سروده و همین شعر سبب دوختن دهان و زندانی گشتن او گردیده است. در روزگار فرخی رایج بود که در روزهای عید، شاعران قصیده‌هایی در ستایش فرمانروایان می‌سرودند و در پیشگاهشان می‌خواندند؛ فرخی در نوروز ۱۲۸۸ مسمط بالا را سرود و در گردهمایی آزادی‌خواهان و دموکرات‌های یزد خواند. این کار مایهٔ خشم ضیغم‌الدولهٔ قشقایی، فرماندار یزد گردید و وی دستور داد دهان فرخی را با نخ و سوزن بدوزند و به زندان افکنند. ( فرخی را بدین سبب شاعرِ لب‌دوخته می‌گویند).
آزادی‌خواهان و دموکرات‌های یزد پس از رویارویی با این فرمان شرم‌آور، در تلگرافخانه گرد آمده، تلگرافی به مجلس و دیگر مقامات فرستادند که بیشتر وکیلان مجلس شورای ملی را برانگیخت. جالب اینجاست که وزیر کشور این رویدادِ جنایت‌آمیز را دروغ خواند!



عیدِ جم شد ای فریدون‌خو بتِ ایران‌پرست
مستبدی خویِ ضحاکی است این خو نِهْ ز دست
حالیا کز سَلْم و تورِ انگلیس و روس هست
ایرجِ ایران سراپا، دستگیر و پای‌بست

بِهْ که از راهِ تمدن ترک بی‌مهری کنی
در رَهِ مشروطه اقدامِ منوچهری کنی

این همان ایران که منزلگاه کیکاووس بود
خوابگاهِ داریوش و مأمنِ سیروس بود
جای زال و رستم و گودرز و گیو و طوس بود
نی چنین پامالِ جورِ انگلیس و روس بود

این همه از بی‌حسی ما بود کافسرده‌ایم
مردگانِ زنده بلکه زندگانِ مرده‌ایم

این وطن رزم‌آوری مانند قارن دیده است
وَقعهٔ گرشاسب و جنگ تَهَمتَن دیده است
هوشمندی همچو جاماس و پَشوتَن دیده است
شوکتِ گشتاس و داراییِ بهمن دیده است

هرگز این سان بی‌کس و بی‌یار بی‌یاور نبود
هیچ ایامی چو اکنون عاجز و مضطر نبود

رنج‌های اردشیر بابکان بر باد رفت
زحمت شاپورِ ذوالاکتاف حال از یاد رفت
شیوهٔ نوشیروانی رسمِ عدل و داد رفت
آبروی خاکِ ما بر بادِ استبداد رفت

حالیا گر بیند ایران را چنین بهرام گور
از خجالت تا قیامت سر برون نارد ز گور

آخر ای بی‌شور مردم عِرقِ ایرانی کجاست؟
شد وطن از دست، آیین مسلمانی کجاست؟
حشمتِ هُرمُز چه شد؟ شاپور ساسانی کجاست؟
سنجر سلجوق کو؟ منصور سامانی کجاست؟

گنج بادآور کجا شد؟ زر دست افشار کو؟
صولتِ خصم‌افکنِ نادر شَهِ افشار کو؟

ای خوش آن روزی که ایران بود چون خُلدِ بَرین
وسعتِ این خاکِ پاک از روم بودی تا به چین
بوده از حیثِ نکویی جنّتِ روی زمین
شهریاران را بر این خاک از شرف بودی جبین

لیک فرزندان او قدرِ وُرا نشناختند
جسمِ پاکش را لگدکوبِ اَجانِب ساختند

شد ز دستِ پارتی این مملکت بی‌بوی و رنگ
پارتی زد شیشهٔ ناموسِ ایران را به سنگ
پارتی آورد نامِ نیکِ ایران را به ننگ
پارتی بنمود ما را بندهٔ اهلِ فرنگ

این همه بی‌همتی نبود جز از اهل نفاق
چارهٔ این درد بیچاره است علم و اتفاق

خواهی از توضیح عالم ای رفیقِ هم‌وطن
گوشِ خود بگشا و توضیحات آن بشنو ز من
تا نگویی علم باشد منحصر در لا و لن
یک فلزی کان مساوی هست در قدرِ ثَمَن

عالم آن را موزر و توپ و مسلسل می‌کند
جاهل آن را صرف خاک‌انداز و منقل می‌کند

ور ز من خواهی تو حسن و اتفاق و اتحاد
جنگ ژاپونی و روسی را سراسر آر یاد
تا بدانی دولتی بی‌قدر و جاهی با نژاد
خانهٔ شاهنشهی چون روس را بر باد داد

اهل ژاپون تا به هم دیگر نپیوستند دست
کی توانستند روسان را دهند این سان شکست

گر ز باد کبر و نار جهل برتابیم روی
شاید آبِ رفتهٔ این خاک باز آید به جوی
لیک با این وضعِ ایران مشکل است این گفت‌وگوی
چون که ما کردیم اکنون بر دو چیزِ زشت خوی

نیمه‌ای از حالتِ افسردگی بی‌حالتیم
نیمِ دیگر کارِ استبدادیان را آلتیم

گَهْ به مُلکِ ری به فرمانِ جوانی با شتاب
کعبهٔ آمالِ ملت را کنیم از بُن خراب
گاه اندر یزد با عنوان شور و انقلاب
انجمن سازیم و نندیشیم از این ارتکاب

غیر ما مردم که نارِ جَهلِمان افروخته
تا به اکنون کی دَرِ بیت‌المقدس سوخته؟

این وطن در حالِ نَزع و خَصمَش اندر پیش و پس
وَهْ چه حالِ نَزع کاو را نیست بیش از یک نفس
داروی او اتحاد و همتِ ما هست و بس
لیک این فریادها را کی بود فریادرس

ای هواخواهانِ ایران نوبتِ مردانگی است
پای غیر آمد میان نی وقت جنگِ خانگی است

تا که در ایران ز قانونِ اساسی هست نام
تا دهد مشروطه آزادی به خیلِ خاص و عام
تا ز ظالم می‌نماید عدل سَلبِ احترام
هر زمان این شعر می‌گویم پیِ ختمِ کلام

مجلسِ شورای ایران تا ابد پاینده باد
خسروِ مشروطهٔ ما تا قیامت زنده باد

خود تو می‌دانی نِیَم از شاعرانِ چاپلوس
کز برای سیم بنمایم کسی را پای‌بوس
یا رسانم چرخ ریسی را به چرخ آبنوس
من نمی‌گویم تویی درگاه هیجا همچو طوس

لیک گویم گر به قانون مجریِ قانون شوی
بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی

#فرخی_یزدی
#انجمن_ادبۍشعرباران
بر خوانِ هوس گرسنه مردیم، دریغ
دندان به تمیزی نفشردیم، دریغ
اين‌جا یک‌سر نصیبِ ما حسرت بود
خوردیم افسوس چند و بردیم دریغ

#بیدل_دهلوی

.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

"سپیده دم"
به هزار زبان
وِلوِله بود.
بیداری
از افق به افق می‌گذشت
و هم‌چنان که آوازِ دوردستِ گردونه‌ی آفتاب
نزدیک می‌شد
ولوله‌ی پراکنده
شکل می‌گرفت
تا یکپارچه
به سرودی روشن بَدل شود.
پیشبازیان
تسبیح‌گوی
به مطلع آفتاب می‌رفتند
و من
خاموش و بی‌خویش
با خلوتِ ایوانِ چوبین
بیگانه می‌شدم.


#احمد_شاملو


بیست ویکم آذر ماه
زاد روز #احمد_شاملو

@shear_baran
#انجمن_ادبی_شعر_باران
Telegram Center
Telegram Center
Channel