چنین داد پاسخ ستاره شمر که: ”بر چرخ گردان نیابی گذر
بباشد همه بودنی بیگمان نجُستَه است ازو، مردِ دانا، زمان“
بودنی: تقدیر. ”تقدیر هرچه که باشد، میشود (اتفاق می افتد). مرد دانا از او (چرخ گردان) زمان نمیجوید (زمان تقدیر را جستجو نمیکند، یا از چرخ - روزگار - زمان نمیخواهد).
سخن بزرگان ایران به سام پس از مرگ منوچهر:
چه؟ باشد، اگر، سام یل، پهلوان نشیند بر این تخت، روشنروان
جهان گردد آباد با داد اوی مر او راست ایران و بنیاد اوی
چه میشود اگر سام پهلوان با روان روشن بر تخت شاهی بنشیند؟
در اندرز کردن اسفندیار پیش رستم:
چنین گفت جاماسپ، گم بوده نام - که هرگز به گیتی مبیناد کام -
که: ’بهمن ز من یادگاری بود سرافرازتر شهریاری بود‘
”جاماسپ - که (دعا میکنم) نامش گم شود و هرگز در گیتی کام نبیند - چنین گفته است که بهمن یادگاری از من میشود (خواهد شد) و شهریاری سرافراز میشود (خواهد شد).“ گم شدن: به گور رفتن، کنایه از نابود شدن. نگ. گُم.
هنگامی که گُراز، نامبردار به ”فرایین“، شورش کرد و بر تخت شاهی نشست، پس از آن که شیرین خود را کشت و شیروی را نیز با زهر کشتند:
پس آگاهی آمد به نزدِ گراز، - که زو، بود خسرَو، به گُرم و گداز -
بیاورد زان بوم چندان سپاه که بر مور و بر پشّه بربست راه
گُرم: اندوه سخت، ناخشنودی؛ گُداز: گداختگی و سوختگی (از اندوه سخت). لت دوم در وصف حال گراز است: ”به گراز - که خسرو از او سخت آزرده شده بود - آگاهی آمد.“ به استفادهٔ هوشمندانه از خط تیره توجه کنید. نباید چنین معنی کرد که ’به گراز آگاهی آمد که خسرو از او ناخشنود است‘، زیرا خسرو اکنون مرده است. همچنین، در همان لت به نظر من، بود را باید ”شده بود“ معنی کنیم، زیرا اگر معنی کنیم ’خسرو از او آزرده بود‘، مانند این است که خسرو هنوز زنده است.
بر آن بودن: گونهٔ دیگری است از ”بر آن شدن“ بمعنی آهنگ (قصد) کاری را کردن، تصمیم گرفتن. نگ. آن
پسر بزرگتر اردوان، از خواهرش که به اردشیر بابکان نزدیک بوده است میخواهد تا او را با زهر بکشد:
وَرا جان و دل، بر برادر بسوخت به کردار آتش رُخش برفروخت
ز اندوه بستَد، گرانمایه، زهر بدان بُد که بردارد از کام، بهر
بدان بُد که بردارد از کام، بهر: بر آن بود (بر آن شد، تصمیم گرفت) تا به آرزویش برسد.
*
در رزم اردشیر بابکان با کُردان شاه، رج زیر کمابیش به همین آمده است:
چو شب نیم بگذشت و تاریک شد جهاندار با کُرد نزدیک شد
برخی نمونه ها ”شب نیمه، شب تیره، ...“ آورده اند، و در همهٔ نمونه ها سخن ناهموار است. جنیدی مینویسد: ”شاید که سخن چنین بوده باشد ”چو نیمی ز شب رفت و تاریک بود“، زیرا که بود در زبان پهلوی و کارنامهٔ اردشیر بابکان بسا بجای ”شد“ به کار رفته است، و چون چنین باشد، پساوای سخن در هر دو لت با بود پایان میپذیرد.“ پس آن رج را به گونهٔ زیر تصحیح کرده است:
چو نیمی ز شب رفت و تاریک بود جهاندار با کُرد، نزدیک بود
📚