▫️درس توصیفنویسی | قسمت چهارم
در نوشتۀ قبلی دوستان پرسشهایی پیش کشیدند که لازمهٔ نوشتن این مطلب شد. احتمالأ هر نویسندهای با توصیۀ «نگو، نشان بده» آشنا است؛ همان جملهای که عدهای بیتأمل گوش نو نویسندهها را با آن پر میکنند.
نو نویسنده: آفتاب وحشتناک داغ بود.
مدرس: قیدوصفت به کار نبر، به جای آن داغی آفتاب را نشان بده.
اینطوری: زیر آفتاب تشت پلاستیکی تاب برداشت.
متوجه شدی؟ نویسندۀ تازهکار در جواب سری میجنباند و میگوید بله.
اما فاصلۀ فهمیدن این جمله تا درونیکردن و روی کاغذ نشاندن آن به اندازۀ خواندن دهها کتاب و نوشتن صدها و بلکه هزاران صفحه است. نشان دادن و تصویر ساختن مستلزم جزئیات است و خود جزئیات نیز مستلزم حواس پنجگانۀ تربیتشده.
حال اگر سالها تجربۀ نوشتن و کسب مهارت و تربیت شیوۀ نگاه نویسندگی پیشدرآمد رسیدن به این جزئیات باشد، آیا این نو نویسنده را به انجام چنین کار شاقی باید واداشت؟
آیا توصیهٔ «نگو نشان بده» برای چنین نویسندهای درسی اشتباه نیست؟ آیا غیر از آشفتن ذهنش کاربرد دیگری دارد؟
این خیلی طبیعی است که این نویسنده با قیدوصفت بنویسد، چون فارغ از قیدوصفت چیزی برای توصیف ندارد. از این رو بهتر آنکه به او اعتماد کرد و دستش را باز گذاشت تا چشمهایش فرصت بیابند و خردهخرده جزئیات اطراف را به خود بگیرند؛ آنگاه این جزئیات به آرامی و خودکار جایگزین غالب قیدوصفت نوشتههایش خواهد شد.
حال تصور کنید مدرسی قیدوصفت را هم از این نویسنده بگیرد، آیا او را کمک میکند؟ خیر، در واقع او را کاملأ فلج میکند. بعدأ همین نویسنده در ده صفحۀ نخست رمان خوشههای خشم صدها قیدوصفت میبیند و با خود میگوید: پس چرا این نویسندۀ بزرگ قیدوصف به کار گرفته؟ عاقبت نیز چنان گیج میشود که قلم را زمین میگذارد.
آیا بهتر نیست مدرس به جای زورتپان توصیههای قطعی در گوش این نویسنده، شیوۀ درست مطالعه و نگریستن به او بیاموزد؟ تا بدین شکل خود نویسنده سلیقهمند شود و جای مناسب قیدوصفت را تشخیص دهد و آنچه را که زائد است دور بریزد.
در بحث دیگری، نشاندادن جزئیات هر چیز بسته به درجۀ اهمیت و نقش آن در متن و داستان است. گاه ناگزیر باید چهرۀ زشت شخصیتی را با جزئیات تمام در دو صفحه نمایاند و در مواردی هم یک صفت و یک فعل(زشت است) برای پرداختن این شخصیت کافی است.
یا تصور کنید نویسندهای با استفاده از تاریکی هوا و تیرگی اشیاء بخواهد احساس وهمانگیزی در فضای داستان نشان دهد اما خواننده به اشتباه احساس ترس بگیرد. آیا اینجا بهتر نیست که نویسنده با استفاده از یک صفت ساده امکان اشتباه خواننده را رفع کند؟
گاهی هر قدر هم به زیبایی جزئیات چیزی توصیف و تصویر شده باشد باز هم این امکان هست و بهتر آنکه لابلای جزئیات، بجا و به اندازه قیدوصفت آورد، تا احساسی که نویسنده قصد برانگیختن آن را دارد تثبیت شود و امکان اشتباه خواننده برطرف گردد.
سخن آخر اینکه در توصیف باید به سلیقه رسید. سلیقهای که با ایجاد تعادل میان قیدوصفت و جزئیات، امکان ساختن تصویری کامل و زیبا را مهیا کند. و تنها طریقۀ دستیابی به چنین سلیقهای زیاد توصیف کردن است.
|محسن کرمی | مدرسه نویسندگی|
#آموزش_نویسندگی
@shahinkalantariMadresenevisandegi.com