#خاطرات عاشقانه شهدا
شب قبل از شهادتش قران را باز کردم....
وایه هفده سوره انفال امد《 به کشتن دشمنان
بر خود مبالید شما انان را نکشتید بلکه خدا انان را
کشت(ای پیامبر)هنگامی به سوی دشمنان تیر
پرتاپ کردی ، تا انان را هلاک کند و مومنان را از
سوی خود به ازمایشی بیازمایدم زیرا خدا شنوا
داناست....شهادت پیامد خوشی است...اما برای
باز ماندگان بسیار زجرآور است.... گاهی انسان دوست دارد یک دروغ را باور کند
😔به خودم میگفتم حمید سالم است و باز میگردد....
وقتی پیکرش را اورده بودند با خودم زمزمه میکردم که او حمید نیست.... تابوت خالی است....
صورتش را که لمس کردم...
😢 سردی جسمش
جانم را گرفت،تنش خیلی سرد بود ...هرگز سردی صورتش را فراموش نمیکنم.....
😢😢 در گوشش گفتم که مرا ببخش ان شب بخاطر من
لحظه ای تردید کردی
😔...
ان پانزده دقیقه با هم بودیم را نمیدانستم چه کنم ...فقط در اغوش گرفته بودمش و میگفتم دوستت دارم....
😭😭 همیشه وقتی از سرکار به منزل می امد،برایم
گل میخرید.....⚘⚘
وقتی با پیکرش صبحت میکردم با گریه گفتم از این به بعد من باید برای تو گل بخرم....
😢😢پس چرا وقتی برگشتی برایم گل نیاوردی؟؟
😔 شهید علمدار میگفت《این که وقتی به معشوقت
فکر میکنی و نمیدانی او هم به تو فکر میکند خیلی ازار دهنده است》
تمام لحظه های حضورش را حس میکنم اما با این چشم خاکی نمیتوانم او را ببینم و بسیار ازار دهنده
هست....
😔😔 به خاکش گفتم تو چقدر از من خوشبخت تر هستی که میتوانی تا قیامت حمید را در آغوش
بگیری...
😭😭 هر بار به دیدنش میروم برایش گل نرگس میبرم،
حمید گل نرگس خیلی دوست داشت....
گاهی از دنیا خسته میشوم کفشهای حمید را میپوشم و حس میکنم پاهایم به پاهایش میخورد... با همه ی دلتنگی خوشحالم که حمید شهید شده.... حمید همیشه به هر چیز که دوست داشت رسید...
کربلا را دوست داشت به ان رسید....
مرا دوست داشت به من رسید....
شهادت را دوست داشت وبه شهادت رسید.... من بخاطر همسرم از تمام خواسته هایم میگذرم ...
و خداوند را شاکرم
خاطرات این شهید بزرگوار گفته شد برای شهدای مدافع حرم و دفاع مقدس و شهرای سربازان مدافع وطن .....برای شادی روحشان صلوات ختم کنین⚘⚘⚘
🥀💔 @shahidsharmandeim