شهید محمدتقی سالخورده

#خداحافظ
Channel
Logo of the Telegram channel شهید محمدتقی سالخورده
@shahidsalkhordehPromote
404
subscribers
1.94K
photos
488
videos
382
links
شهید مدافع حرم محمدتقی سالخورده در ۲۱ فروردین ۹۵ در خانطومان سوریه به شهادت رسید . این کانال توسط خانواده ی شهید سالخورده اداره می شود. ارتباط با ادمین : @HRoshanrouz
لحظه های نبرد تن به تن سیدرضا طاهر در حافظه #تاریخ_خواهد_ماند ...

همرزمان فاطمی اوهم یامجروح شده بودند یا بشهادت رسیده بودند.
برای حفظ #خانه_زرد سیدرضا طاهر، #تنها پهلوان باقی مانده بود با انبوهی از تانکها و نیروهای مهاجم تکفیری،
اومی‌جنگید و #حلالیت می طلبید و درخواست کمک می‌کرد.

کمک رسانی به #سیدرضا باتوجه به شرایط خانه زرد که دراشغال ومحاصره دشمن بود امکان پذیر نبود.

#سیدرضا_طاهر که کاملا این شرایط را لمس کرده و مشاهده می‌کرد فریاد برآورد که ساختمان زرد راگلوله باران کنید.

#خداحافظ دوستان...
من دارم حسینی می شوم.
اوبا اصابت تیرهای دشمن زخمی و
شجاعانه می‌جنگید و میگفت:

《ای دوستان من دارم حسینی می شوم. مراحلال کنید.》

میگفت:
《تکفیری ها توی خونه زرد تجمع کردند ومخفی شده اند به داخل خونه زرد نیایید. این موقعیت را با گلوله ها آرپی جی وخمپاره انداز ها زیرآتش بگیرید. تاان ها کشته شوند.》

از بدن مجروح خودش گذشت تاتکفیریها همه کشته شوند.
او تااخرین نفس جنگید ودرهمین نقطه به #شهادت رسید.
او همیشه میگفت که خانه زرد، محل #شهادتم هست.
به آرزوی خود که شهادت فی سبیل الله بود رسید.
روحش شاد و راهش پررهرو
Audio
دلنشینه ، توصیه میشه گوش بدین

🎤 مدافع حرم تا
جون دارم منم

#خداحافظ عزیزای دل من

از زبان مدافعان حرم و شهید #محمدتقی_سالخورده
کاری از #حسن_محمودزاده 🎤

#کانال_شهیدسالخورده
@shahidsalkhordeh
🔹نام کتاب: #خداحافظ_دنیا
(( مجموعه خاطرات شهید #مدافع_حرم #حاج_محمد_شالیکار ))
🔹به قلم : #مصیب_معصومیان
چاپ اول |282صفحه | 18000تومان
🔹ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
http://l1l.ir/3y6f

✂️ برشی از کتاب:
به هق هق افتادم. نه فقط شانه‌هایم که تمام وجودم از شدت بغض و گریه می‌لرزید!
حال مجتبی هم همین‌طور بود. یاد آن روزی افتادم که محمد می‌گفت: وقتی دیدم قرار نیست ما را به سوریه ببرند، گوشی تلفن همراهم را برداشتم و سه بار روی قرآن طواف دادم. خدا را به چهارده معصوم قسم دادم. به چهارده معصوم متوسل شدم. نیم ساعت قرآن خواندم و شماره‌ی سردار رستمیان را گرفتم.
به سردار گفتم: با فرمانده‌ی شما صحبت کردم.
گفت به شما بگم که منو هم همراه خودتون ببرید!
سردار رستمیان خیلی تعجب کرده بود.
گفت: فرماندهی من؟
با کی صحبت کردی؟
گفتم: خدا!
بعد از این مکالمه بود که سردار رستمیان نام محمد را هم بین نیروهای اعزامی ثبت کرد.

خرید آسان "ربات من و کتاب"
https://t.center/manvaketab_bot?start=71062

خرید اینترنتی "سایت من و کتاب"
http://l1l.ir/3y5p

02537840844
@nashreshahidkazemi