شهید محمدتقی سالخورده

#خاطره
Channel
Logo of the Telegram channel شهید محمدتقی سالخورده
@shahidsalkhordehPromote
404
subscribers
1.94K
photos
488
videos
382
links
شهید مدافع حرم محمدتقی سالخورده در ۲۱ فروردین ۹۵ در خانطومان سوریه به شهادت رسید . این کانال توسط خانواده ی شهید سالخورده اداره می شود. ارتباط با ادمین : @HRoshanrouz
To first message
🍃🌺🍃🌸
#خاطره

#آقامحمدتقی تازگیا یه ماشین پراید خریده بود و روزی که باهم رفتیم و ماشین و قولنامه کردیم..داشتیم با ماشین جدیدش برمی گشتیم؛
تو راه محمدتقی گفت: این ماشین اصلا فرق نمیکنه مال کی باشه و کی بخواد ازش استفاده کنه.
هر موقع خواستی تعارف نکن.🌿

هر موقع می خواستم از محمد ماشین رو قرض بگیرم مثلا بهش می گفتم: محمدتقی امروز ماشین نیاز دارم و میخوام برم فلان جا.
محمدتقی هم به شوخی می گفت: صبر کن تو دفتر ببینم کی تو نوبته و بعد قولشو بهت بدم و می خندید😊.

محمد این حرفو به شوخی میزد ولی در واقع همینطور بود. ماشین ظاهرا مال محمدتقی بود ولی خیلی وقتها دست یه نفر دیگه بود..

یکی از بهترین ویژگی های محمد بخشندگی بود ..مردان خدا دلبستگی به مال دنیا ندارند و من این ویژگی رو خیلی مواقع در محمدتقی می دیدم 🌹

#خاطرات_شهید_محمدتقی_سالخورده
#یک_خاطره_یک_تلنگر

راوی : آقای حسین مولوی

#شهیدمدافع_حرم_محمدتقی_سالخورده
#کانال_شهیدسالخورده
@shahidsalkhordeh

🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌺🍃🌸
#خاطره
#دلنوشته
از خواهر #شهید_سالخورده

محرم سال ۱۳۹۴ محمدتقی سوریه بود..سفراولش بود که ۵۶ روز طول کشید..
توی حسینیه محلمون هرشب یادی از محمدتقی می کردن و برای سلامتیش صلوات می فرستادن..
وبرای سلامتی اون و همه ی مدافعان حرم دعا می کردن😔
مخصوصا شبی که منسوب به حضرت علی اکبر بود ، جوونای شهاب‌الدین مسئولیت میزبانی شام دادن به عزاداران حسینی رو به عهده گرفتن..
اون شب همش حرف #محمدتقی بود. چقدر اون شب براش گریه کردیم😢😔

یه شب ما سه تا خواهرا تو حسینیه کنار هم نشسته بودیم، گوشیم زنگ خورد ، شماره ی عجیبی بود پیش شمارش 1000بود ، برنداشتم بعدگوشی حمیده زنگ خورد ، یه شماره شبیه مال من ..اونم جواب نداد.. بعد هم گوشی محبوبه زنگ خورد.. هرسه تا شماره تقریباً شبیه هم بودن ، هیچکدوم برنداشتیم.
وقتی خونه اومدم یهو به ذهنم اومد ، نکنه از سوریه بوده باشه!!!
به زنداش نرگس زنگ زدم و ماجرا رو گفتم.

گفت: بله این شماره ها از سوریه هستن..

کلی خودمو سرزنش کردم که حد نداشت.. داداشم دلش هوای خواهراشو کرده بود، اما ما گوشی رو نگرفته بودیم...وقتی باز به زنداش نرگس زنگ زد، زنداداش بهش گفت که خواهرات خیلی ناراحت شدن که گوشی رونگرفتن، ومدام خودشونو سرزنش میکنن،
محمدتقی دوباره زنگ زد این بار گوشی روگرفتم و تا تونستم قربون صدقه ش رفتم..😔😔

اون شبها تا اسم محمدتقی میومد اشکمون بی اختیار جاری میشد، به همه می گفتیم تورو خدا دعا کنین، صحیح وسالم برگرده و.. صحیح وسالم هم برگشت.
.
.
.
.
اما شبهای محرم بعد ...🍃
تا اسم #محمدتقی میاد، باز اشک تو چشمامون حلقه میزنه چون خیلی دلمون براش تنگ شده...😔😢😢

اما این بار دیگه..خیلی دوره..اون قدر دور که صداشم نمی شنویم..گرچه حضورش وحس می کنیم ..ولی..


اینک دلم به یاد برادر گرفته است
شاعر از او بخوان که دلم پر گرفته است
آن شعر را که قیمتِ دیگر گرفته است

این شعر ادامه داشت اگر گریه می گذاشت...😭

راوی : نرگس سالخورده

#شهیدمدافع_حرم_محمدتقی_سالخورده
#کانال_شهیدسالخورده
@shahidsalkhordeh

🌹🌹🌹🌹🌹