🌹من حدود دو ساعت با
#ابوحامد ملاقات داشتم....
او برای ما یک برادر و یا یک پدر بود ...
🌹خاطره ای از سیلی زدن یک پسر به ابوحامد دارم
اما او رزمنده را ناز کرد و به او بوسه می زد
و می گفت :
مرد دلاوری به من سیلی زده !
همواره اهل
#گذشت بود.
🌹زمانی که بچه ها
#شهید می شدند ؛
خودش می رفت و آنها را بر می گرداند ...
یک بار 500 متر طناب گرفت
و 13 یا 14 شهیدمان را از 300 متری دشمن آورد .!
🌹خاطره دیگری که از او دارم این است که :
یکبار سر غذا بودیم سربازی گفت :
هنوز گرسنه ام ..!
#ابوحامد غذای خودش را آورد و به او داد ...
پسر شرمنده شد ؛
من در طول 26 سال زندگی ام مانند او را ندیده ام..
🌹کسی می گفت :
دو تا از بچه ها دعوا کرده بودند ، رفته بود بین آنها گفته بود :
من و بزنید ولی با هم دعوا نکنید ...
دو پسر خجالت کشیده بودند و وقتی
شهید شد بچه ها خیلی ناراحت بودند ...
🔸نقل از
#شهید_ابوعلی@shahid_saberi