ترسم برسد موسم پیری و نیایی
ای بی خبر از دل به غمت مانده کجایی؟
گفتی تو فقط، در دل من حاکم و شاهی
پای دل من را تو کشاندی به گدایی
رفتی و نگفتی که چه آمد به سر من
دردی به دلم مانده و آن را تو دوایی
هر شب به خیالت خوشم و ذکر من این ست
یارب کمکم کن برسد ختم جدایی
با من که شدم محو تو و دل به تو بستم
انصاف نباشد ،که کنی جور و جفایی
تو سنگ دلی و دل من تنگ بلور است
تا نشکند این تنگ دلم، کاش بیایی
#بینام