شعرانه_تهمینه📝

Channel
Logo of the Telegram channel شعرانه_تهمینه📝
@shaeranetahminePromote
260
subscribers
کانال شعر وادب ، موسیقی و دلنوشته های دختر پاییز تهمینه🍁 🌹🦋❤️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🍁
" با تو _ بی تو "

مجموعه‌ ای کم‌ نظیر از قطعات #رقص
در #فیلم‌ های مشهوری چون:
کازابلانکا - پدرخوانده - اشک ها و لبخندها -
بر باد رفته - تایتانیک - بوی خوش زن -
زوربای یونانی - رقص زیبای ژولیت بینوش -
قوی سیاه‌ - آپارتمان ..

و چند فیلم زیبای دیگر...

موسیقی روی کلیپ:
#حسام_ناصری و #مهدی_عباسی
آلبوم " با تو _ بی تو "


@shaeranetahmine🍁
🍁

کبوتران پس از خروج من از مسلخ
در طول شب پر زدند
صبح که به مزرعه گندم رسیده بودند
دیگر مرا به یاد نداشتند
گمان داشتم مرا فراموش کرده بودند
که امروز دانه‌های چاشت خود را به من تعارف کردند

من با کبوتران شب‌های ارغوانی را
به یاد داشتم
به یاد داشتم
از کف دست تو
که من عاشقش بودم آب نوشیدند
عمرم می‌خواست تلف شود
تو و فوج کبوتران از راه رسیدید
مرا تسلی دادید تا جمعه بمانم
تا جمعه ماندم
تا جمعه‌های چهارفصل ماندم
دریغ
تو مسافر همیشگی بودی
و کبوتران که از زخم و باد می‌ترسیدند
مرا برای همیشه ترک گفتند
شکایتی ندارم
اما
چنین بود که گفتم.

#احمدرضا_احمدی

#اجراء‌آنلاین‌تهمینه

@shaeranetahmine🍁
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁
تو دیوونه رفتی ... یه شب بی نشونه
#استادمعین
#چگونه_چگونه

‌‌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁
یاد بعضی نفرات
روشنم می دارد.
قُوّتم می بخشد
راه می اندازد
و اجاق ِکُهن ِسردِ سَرایم
گرم می آید از گرمی ِعالیِ دَمِشان.
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است.
وقت هر دل تنگی
سویِشان دارم دست
جُراتم می بخشد
روشنم می دارد.

#نیمایوشیج
با صدای
#عباس‌کیارستمی


@shaeranetahmine🍁
حضرت سعدی غزل ۶۰۲
سعید لسان
آسوده خاطرم که تو در خاطر منی
گر تاج می‌فرستی و گر تیغ می‌زنی
ای چشم عقل خیره در اوصاف روی تو
چون مرغ شب که هیچ نبیند به روشنی
شهری به تیغ غمزه خونخوار و لعل لب
مجروح می‌کنی و نمک می‌پراکنی
ما خوشه چین خرمن اصحاب دولتیم
باری نگه کن ای که خداوند خرمنی
گیرم که برکنی دل سنگین ز مهر من
مهر از دلم چگونه توانی که برکنی
حکم آن توست اگر بکشی بی‌گنه ولیک
عهد وفای دوست نشاید که بشکنی
این عشق را زوال نباشد به حکم آنک
ما پاک دیده‌ایم و تو پاکیزه دامنی
از من گمان مبر که بیاید خلاف دوست
ور متفق شوند جهانی به دشمنی
خواهی که دل به کس ندهی دیده‌ها بدوز
پیکان چرخ را سپری باشد آهنی
با مدعی بگوی که ما خود شکسته‌ایم
محتاج نیست پنجه که با ما درافکنی
سعدی چو سروری نتوان کرد لازم است
با سخت بازوان به ضرورت فروتنی

#حضرت‌سعدی
غزل ۶۰۲

وزن شعر؛
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

آوا: #استادسعید_لسان 🎤
پاییز ۱۴۰۳

@shaeranetahmine🍁
🍁

«ترنج»ها مرا غمگین می‌کنند
که نامشان، «رنج» را کنار «تـُ» آورده.
تو رنجت را به من بده.
تو نارنج باش.

#عصرآدینه‌تان‌دلنشین

@shaeranetahmine🍁
🍁

#داستان_کوتاه

راستش ما سرِ جمعه کلاه میگذاشتیم!
و از همان دمِ صبح مینشستیم به حرف!
جمعه ها حرف هایمان تمامی نداشت و حواسِ ساعت و ثانیه یکجوری پرت میشد که وقتی به خودمان می آمدیم نیم ساعت بیشتر به قرار نمانده بود و بقیه ی حرف ها موکول میشد به پیاده رُویی که انتظار قدم هایمان را میکشید.
دست خودم نبود و از وقتی میدیدَمَش فقط سعی میکردم حرف هایی بزنم که بخندد.
که روی لبهای صورتی کمرَنگَش لبخند بنشیند.
از آن لبخند هایی که چند دفعه ای باعث شده بود این عکاسانِ خیابانیِ بی ملاحظه و خوش ذوق جلویمان را بگیرند که میشود مقابل لنزِ دوربین ما بخندید!!؟

اما به کافه که میرسیدیم و نگاهم را که زُل میزد ورق بر میگشت و میشدم شاعرِ چشمانِ مست و خواب آلودش و وادارش میکردم خط به خطِ چتِ دیشب را...
چتِ دیشب ساعت دو به بعد را ! برایم بخواند  تا دلم ضعف برود برای خجالت کشیدن اش
برای لپ های سرخ شده اش!
بعد از کافه هم تا خانه همراهی اش میکردم و جلوی درب طلب بوسه داشت...
طلب بوسه جهت رفع خستگیِ لبهایش!
لبهای صورتیِ کمرنگ!
درخواست بوسه داشت و وسط کوچه دو سه بوسه مهمانش میکردم.

و جمعه تا به خودش بیاید ما داشتیم تویِ رختخواب خستگیِ پرحرفی های طول روز را  دَر میکردیم و خوابِ روئیاهامان را می دیدیم.
اینکه بعد از رفتنت چه شد و شدم بماند!
فقط آخرِ هر هفته به این نتیجه میرسم
صبح یا عصر زیاد فرقی نمیکند
دلتنگیِ جمعه از جایی شروع میشود
که دهانت پر از حرف است برای گفتن
اما کسی را نداری برای شنیدن...

#علی_سلطانی

@shaeranetahmine🍁
Telegram Center
Telegram Center
Channel