View in Telegram
خون تازه نشسته رو لب‌هام بغض، پک می‌زنه به سیگارت ناخن و باورم شکسته شده مثل آوازهای گیتارت می‌نویسم بدونِ هر کلمه روی کاغذ دوباره با خونم توی مغزم تویی که می‌خونی من سرِ حرف‌هام می‌مونم تف به این زندگی که ما رو کرد اوّلش قبر و آخرش قبره خوابِ بارونِ تیر می‌بینه آسمونی که خالی از ابره تو خیابون و من رژه می‌رن این سؤالا که بی‌جواب‌ترن نمی‌تونن منو بخوابونن قرص‌هام از خودم خراب‌ترن تن نمی‌دم به حوض و آکواریوم تا که می‌خشکه آخرش برکه ماهیِ قصّه‌های نیمه‌شبم سرم از درد داره می‌ترکه حقّ ما اینه آخر قصّه زیر مشت و لگد کبود بشیم تا خود صبح، درددل بکنیم توی سیگارهات دود بشیم من چی‌ام؟! هیچِ تا ابد هیچم! صفر گنده پس از ممیّزها روح یه شاعرم که پاره شده بین رؤیا و خطّ‌قرمزها خفه می‌شم که خوب می‌دونم تو صدات انعکاس بغض منه خفه می‌شم که خوب می‌دونی درد در حالِ بیشتر شدنه اون‌ورِ شیشه، شهر، تاریکه بوی خون می‌ده این‌ورِ شیشه من به حرفات باز مطمئنم: همه‌چی واقعا عوض می‌شه! بغلم کن از این‌همه کابوس بغلم کن برادر خوبم مثل یه قهرمان بازنده مشت‌هامو به باد می‌کوبم مهدی موسوی @seyedmehdimoosavi2
Telegram Center
Telegram Center
Channel